Monday, March 21, 2011

شهرام همایون
بغض،هرساله


عباس پهلوان، دوست دیرینه ام ـ هم به جبران غفلت شماره گذشته و هم نوروز ـتکلیف کرد که مقاله ای پر و پیمان برای نوروز بنویسم، و شاید هم دو صفحه.

«عباس» نمی داند، خیلی های دیگر هم نمی دانند من از جمله آن هایی هستم که در ایامی چون نوروز ـ نطقم بغض می کند و رنگ قلمم می خشکد.

یادآوری«خاطره» ها، مجال گفتن و نوشتن نمی دهد و «سکوت» جایگزین هر عملی می شود.

می دانم ویژه نامه نوروزی ست. می دانم باید از گل و شکوفه سخن گفت اما دوست دارم درست در همین لحظات به یاد بیاوریم همه آن چیزهایی را که باید.

به همین سبب چند خط نوشته ی زیر تقدیمی من به همه آنهایی که هنوز به هفت سین های خانه پدری می اندیشند و با آن دلخوشند.

***

مادر من هم مثل مادر همه ی شما ـ مثل مادر همه ایرانی های دیگر که خارج از وطن هستند و باز هم امسال در آستانه نوروز، با اصرار بسیار تأکید داشت که برای هفت سین نوروزی ام، «سیر همدانی»، و «سماق رضاییه» بفرستد و با دلشوره می پرسید : آیا آنجا کسی هست تا سمنوی هفت سین بپزد؟

... و تمام مدت مکالمه تلفنی ما ـ صرف این شد تا به ایشان بگویم:

ـ از سیر و سماق و سرکه و سبزی، تا سیب و سکه و حتی سمنوی هفت سین را، اینجا در فروشگاه هایی که فروشنده هایشان هم به فارسی سخن می گویند، در اختیار مردم می گذارند ...

... صرف این شد تا به ایشان بگویم:

ـ اگر آنجا دو و یا حداکثر سه کانال تلویزیونی دارید که چند پیام نوروزی برایتان پخش می کنند، ما اینجا بیش از 40 تلویزیون داریم.

به ایشان گفتم:

ـ خیالتان راحت باشد که ما اینجا ، حتی خانه تکانی هم می کنیم. مراسم چهارشنبه سوری را هم ـ اگرچه محدود ولی به هر حال برگزار می کنیم. آتشی و ...

اما دلم نیامد به ایشان بگویم که:

ـ مادر همه اینها که می گویند ، اینجا هست. ولی نمی دانم چرا یک چیز نیست ... ...

نگفتم، ...

... چون هر چه فکر کردم نتوانستم «آن چیز » را معنی کنم وبگویم همان «آن چیز» است که در هر نوروز بغض گلویم می شود . بغضی که از هفت سین ـ به هفت سین ادامه دارد ...

...................................................................................................

نوروزتان پیروز

No comments:

Post a Comment