Monday, March 21, 2011

مردم خوب ایران، بهارتان گلباران


عید آمد
نوروز رسیده بود و روز اول عید چشم ما به در که دایی ها و خاله و عمو به دیدن «آقاجون» بیایند و ما عیدی بگیریم! اسم دایی ها را با رنگ پول های آن روزها تقسیم بندی کرده بودیم: دایی«پشت قرمز» (یعنی ده تومانی)، خاله«پشت سبز» (یعنی پنج تومانی)،دایی «پشت آبی» (یعنی یک تومانی) ـ که یادش به خیر با یک تومان پر برکت آن روزگاران ـ ما با شیش ِ زارش (6 ریال) یک بلیط سینما می خریدیم و با چاره زار (چهار ریال) بقیه یک ساندویچ یا یک مشت تخمه جاپونی و تخمه کدو می خریدیم و خوشحال و خندان به سینما می رفتیم!

یکی از این روزها که چشم انتظار «دایی پشت قرمز» مانبودم، دایی جان وارد شد و گفت برات یه عیدی دارم که هیچکی تا به حال بهت نداده!

پرسیدم: به به دایی جون این عیدی چیه؟

گفت: بیا جلو، این یک مشت پول خورد رو بگیر ـ (سه تا 5 ریالی و چند تا دو ریالی و چندین ده شاهی)، همین امشب وقتی همه توی خوابند می ری زیر درخت گیلاس باغچه ـ همه اونها رو چال می کنی و یک کم بهش آب می دی چند روزی که صبر کنی یک درخت درمیاد که به جای برگ هاش، پول درمیآد! ...

نمی دانم شاید شوخی می کرد، شاید هم وضع جیبش آن زمان خوب نبود و می خواست یک جوری ما را دست به سر کند اما من چنان باور کردم که رفتم و پول ها رو در یک کیسه پارچه ای کوچک ریختم و شبانه زیر درخت چال کردم. بعد هم چنان سرگرم رفت و آمد عید و سینما و تفریح شدم که یادم رفت پول خردها را زیر درخت چال کرده ام البته از آن پول خردها درختی هم روئیده نشد و پس از مدتی که سراغ آن ها رفتم زیر درخت را کندم جز مشتی خاک و خل چیزی زیر درخت نبود... اما بشنوید سال ها بعد وقتی با برادر هنرمندم بهمن مفید ـ در نمایشی به نام «هفت دروازه» که خودم نوشته بودم در روی صحنه بودیم تهمتن هم در نقش بچه مرشد مشغول نواختن دایره زنگی بود ـ من به عنوان قصه گو این قصه نوروزی و ماجرای چال کردن پول خرد و زیر درخت را تعریف کردم. اینجا بود که بهمن زیر خنده گفت: ای بابا پس این همون گنجی بود که دایی جون به من قول داده بود؟!

حالا نگو که آن سال دایی جان از یک طرف ما رو وادار کرد پول خردها رو چال کنیم از طرف دیگر هم به بهمن خان گفته بود که فردای آن روز برود و زیر درخت گیلاس، گنجی برایش پنهان است!

بدین ترتیب دایی جان هر دوی ما رو سر کار گذاشته بود!

**

امروز که فکر می کنم متوجه می شوم ما چون با این نوع مراسم متولد شده بودیم و بزرگ شده بودیم هیچگاه سئوالی نسبت به چند و چون آن ها نداشتیم، همه چیز برایمان طبیعی بود. حضور عمو نوروز و حاجی فیروز و هفت سین و تحویل سال نو آنقدر برای ما عادی شده بود که هیچ وقت سئوال نمی کردیم: این هفت سین از کجا آمده و چه معنایی دارد؟ و ده ها سئوال دیگر که اگر ما آن روزها بدون هیچ پرس و جویی با این مراسم زندگی می کردیم، بچه های امروزی به خصوص در خارج از کشور پر از «سئوال» هستند، از جمله دیگر نمی توان آن سادگی کودکانه ما را از آنها توقع داشت و دنبال چال کردن پول خرد زیر یک درخت توی باغچه فرستاد! یا این که از زیر درخت گنج! پول خرد پیدا کنند!؟

**

در یکی از این مراسم نوروزی که من سال ها بود که برای یک مرکز فرهنگی اجرا می کردم، شاهد سئوال و جواب مادر و دختری بودم که مرا واداشت به این مراسم بیشتر فکر کنم که بتوانم جواب های عقل پسند و درست درباره این سنت باستانی داشته باشم مشکلی هم نبود! همه جواب ها جلوی چشم ما بود فقط باید قدری بادقت تر به این «سفره پرنعمت»نگاه می کردیم. آن روز سفره هفت سین جلوه ای چشم گیر داشت و دختر بچه نوجوانی همراه دوست آمریکاییش با تحسین به این سفره نگاه می کردند و مدام از کار مادرش درباره آن چه بر روی این سفره بود، سئوال می کرد، و من هم ناظر بر این پرس و جوها بودم که متوجه شدم مادر مستأصل تلاش می کند به انگلیسی و فارسی به او توضیح بدهد و مرتباً می گفت: «این هفت سین است!» یعنی این میز، یعنی این سفره هفت سین است ... و وقتی متوجه شدم که دوست دخترک که یک دختر خانم آمریکائی موطلایی بود متوجه نمی شد و به انگلیسی بارها گفت:

Seven Sins

که در زبان انگلیسی،

Sin

یعنی «گناه» است، دوست دخترک با تعجب گفت یعنی شما ایرانی ها «هفت گناه» را جشن می گیرید؟!

من تازه متوجه شدم توضیح ما برای این سفره پُر ارزش نه شنیدنی است و نه کافی! به عنوان برگزار کننده برنامه ، وارد این سئوال و جواب شدم و توضیحی دادم که امروز برای مادرهای جوان تر و دوستان همدوره ای خودم یادداشت می کنم که شاید پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم راحت تر این مراسم را برای آیندگان به یاد ما می گذارند...

به یادم آمد که پدرم همیشه با اشاره به این سفره می گفت: این سفره جهانی است در مقابل چشمان ما و این لحظه لحظه سپاسگزاری از ایزد یکتا است برای این همه نعمت هاست.

حالا که به این سفره نگاه می کنم و می بینیم اگر بنا باشد که این سفره «هفت سین»باشد، و در اکثر موارد از هفت سین شاید به «هشت سین» و «نه سین» هم می رسیم، زیرا ما به این هفت نعمت زمین که عبارت باشند از، «سنجد و سیر و سماق و سرکه و سبزی و سیب و سمنو» ، «سنبل» و گاه «سکه» و ... اضافه می کنم به این ترتیب از تعریف مادرم که اصرار داشت که هفت سین اصلی باید هم دارای ریشه زبان فارسی باشد و هم باید خوراکی باشد. اما «سنبل» و «سکه» خود را همراه چند سین من درآوردی دیگر به این سفره رسانده بود، در حالی که اصولاً این سفره به جز این سین ها اصلی و فرعی، دارای تنگ آب و ماهی گُلی و آینه و شمع و کتاب (که ما بر سر سفره معمولاً شاهنامه داشتیم و حافظ) ولی کتاب های آسمانی نیز بر روی این سفره جزئی اساسی برای معنا بخشیدن به این سفره جهانی بود که پدر می گفت. جهانی بزرگ بر روی یک سفره کوچک!؟

با نگاهی به این سفره درمی یابیم که آن چه بر سر این سفره است از مجموعه چهار عنصر، باد و آب و آتش و خاک است از طرفی زمان بی نهایت و مکان بی انتها ...

آن چه از زمین برمی آید، چون هفت سین که برشمردیم و هفت چین (گندم و جو و نخود و لوبیا و عدس و باقلا و شاه دانه) و هفت شین ـ شراب و شیرینی و شربت و شهد و ... همه و همه از دل همین زمین (خاک) بیرون می آید. نکته این جاست که قبل از فرارسیدن نوروز به پالایش و تمیز کردن زمین می پردازیم تا زمینی آماده برای آرایش داشته باشیم از آن سو تنگ آب و ماهی، نشان از دریاهای بی کران خوراکی ها و غذاهای موجود در آن دارد ـ که جهان برای ماندگاری نیاز به آن دارد و انسان وابسته به آن است و آن سو تخم ماکیان که با سلیقه رنگ آمیزی شده و بر زیبایی این سفره می افزاید و نشان از نعمات آسمانی است که همانا پرندگان خوراکی است که مورد استفاده انسان می باشد.

پس در چنین روزی به شکرانه همه این نعمات، آن چه بر روی زمین می روید، آن چه در دل سنگ ها است مانند فلزات و جواهرات (سکه) آن چه بر دل خاک پنهان است (معادن، شیشه و بشقاب و همه وسایل زندگانی و امروز نفت که باعث روشنایی است) همه دریاها که پر از نعمت و خوراکی است و تلطیف هوا و از آن مهم تر «هوا» یعنی توازن و .............. آنچه زنده است و سازنده و بالاخره «آتش» که ظلمت شکن است و گرمابخش و چون خورشید حیات بخش و بالاخره تکمیل کننده این سفره زیبا، «آینه» که نشان از ثابت بودن جهان و گذران زمان است ...

آینه ای از نسل های گذشته باقی می ماند و در مقابل آن ما از کودکی به جوانی و پیری و سپس نیستی می رسیم ولی «آینه» ماندگار است زیرا جهان پایدار است ...

پس این سفره در واقع مظهر جهانی است که ما ایرانیان در لحظه آفرینش مجدد آن با سپاس از ایزد یکتا، تاریخ تمدن خود را در آن، از «آتش هوشنگی» تا «نوروز جمشیدی» و تا اشاره به «تاریخ تهمورسی» شاهد هستیم ... که وجود کتاب نشان انتقال تاریخ از دیروز به فردا است و ما تنها ناظر «امروز» آن هستیم ...

وقتی من به زبان انگلیسی برای هموطنان ایرانی و آمریکایی این توضیحات را دادم گویی چشم های خود ایرانی ها به این سفره پُر و پیمان و این همه پیام های جهانی آن بازتر شد ...

شنیدم که این دختر نوجوان ایرانی بعدها یک مقاله مفصل برای مدرسه اش نوشت و در آن یادداشت کرده بود که اگر شما آمریکایی ها یک روز را «روز شکرگزاری» گذاشته اید ما در تمام مراسممان از خداوند شکرگزاری می کنم و به زمین این «مادر همیشه عاشق» بدون هیچ شرط و شروطی احترام ویژه ای می گذاریم در تمام جشن های ایرانی، ما به آفتاب و نماینده آن روی زمین یعنی: به آب و به خاک و به باد (هوا) مهر می ورزیم و هر لحظه زندگی بر روی این زمین را می ستائیم ...

یادم آمد که پایان مراسم تحویل سال نو که معمولاً همه ما گوش به رادیو سپرده بودیم و پس از پیام های شاهانه و سخنان راشد، صدای دنگ دنگ شمارش معکوس را می شمرد ... پدرم با نگاهی مقتصد و صادقانه این سفره به جای هر دعایی می گفت:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری /.

No comments:

Post a Comment