Wednesday, December 1, 2010

نگاهی نوجویانه برای یافتن مرزهای تازه احساس و تفکر



بزرگداشت ، سلامت باد و گرامیداشت یک نویسنده و روزنامه نگار



شنبه هفته گذشته مراسم بزرگداشت پرویز ناظریان نویسنده و روزنامه نگار با ذوق و پراستعداد و موفق معاصر، در سالن سخنرانی و مراسم تلویزیون کانال یک از سوی مدیران این کانال و مجله جوانان، برگزار شد که من هم به عنوان دوست قدیمی او چند کلامی در آن فضای نامتجانس گفتم ولی همانجا حس کردم که حق مطلب را ادا نکرده ام .

من یک روز عصر که هنوز در رشته ادبی دبیرستان دارالفنون (کلاس چهارم ادبی) بودم و به مناسبتی به دفتر هفته نامه آژنگ گذارم افتاد (در لاله زار جنوبی در پاساژ نوبهار) پرویز را دیده بودم. یک جوان سرحال که معلوم بود با سایر کسانی که در دفتر آژنگ بودند ، نزدیک بود به نشان لابد بابت مدت سال های بیشتری که در آنجا قلم می زد. و سال های بعد بامشاد بود و مجله فردوسی و نشریات دیگر و تا این که به «لس آنجلس» کشید.

در اینجا مطلع شدم که او خبر های یک رادیو و یک تلویزیون محلی را تهیه و تنظیم می کند که نه آنرا می شنیدم و نه این یکی را می دیدم ولی دو سه مقاله و مطلب و عکس که از او در مجله جوانان خواندم، ناظریان را خیلی فراتر از آن جوانی دیدم که مطالب سینمایی یا نقد سینمایی در جراید دهه 1330 می نوشت. سرکی به سیاست می کشید و با آشنایی به زبان انگلیسی مطالب دیگری هم ترجمه می کرد. حالا سبک و سیاق نوشتن او برحسب این که چه موضوعی را انتخاب کرده است، با هم توفیر داشت و لغات و کلمات خاص آنرا انگار توی آستین داشت. احاطه او بر لغات و کلمات برای من تحسین برانگیز بود.

ترکیب کلامی که فرضاً در مقاله ای برای شناسایی «جان اشتنبک» نویسنده آمریکایی به کار می برد به غیر از آن بود که درباره «ترانه های بیلتیس» شاعر یونانی نوشته بود و از این متفاوت ترآن کلامی که فی المثل درباره «رمز و راز جنسی و سکس » و غیره می نوشت و یا اسطوره وسترن و یا زندگی مریلین مونرو. این نشان می داد که زنگ زدگی خبر و تفسیر و مطالب سیاسی، کمتر توانسته به ذهن او لطمه بزند و آن را ساییده و کلمات را از دست او بدر ببرد.

پنهان نمی کنم که چنین کوششی را تا بحال، این بنده نیز برای حفظ زبان داستانی و قصه نویسی خود کرده ام ولی پیداست که تا به طور کلی از کار ژورنالیستی فاصله نگیرم در این تلاش به موفقیت کامل نمی رسم.

در هر حال سخن از ناظریان عزیز و بزرگداشت،سلامت باد، گرامیداشت این دوست دیر و دور است که چنین یادمانی را به او تبریک می گویم و امیدوارم همچنان به مرزهای تازه تری در تفکر و نوجی و احساس های نایافته، دست یابد. «ع –پ»











رمز و رازهای کنجکاو برانگیز

پیکرهای زنانه



که در دوردست تاریخ زیست بشر در روی کره زمین نشان نمی دهد

در درد و سازمان مرد یا زن، هم جنس اول و هم جنس دوم بوده اند



آیا روزی مرزهای جسمی وفکری انسان ها از نظر جنسیت و تفکر

از بین خواهد رفت؟!



مرگ مرغ عشق نر و ماده!

وقتی چندی پیش یکی از دو مرغ عشق نر و ماده به قفس نشسته – یا از سرمای بالکن و یا بی مبالاتی من در ریختن غذای آنها و یا هم به علت نوک زدن پی پی زوج ماده بر سر وکول او و به هر حال بطور غیر منتظره جان داد – من بیش از همه بر این زندگی دو سه ساله او تأسف خوردم که چگونه از عشق ماده خود و در محیط محدود قفس خویش بال و پر می زد و همیشه سفره غذا را نخست نصیب معشوقه خود می ساخت و به نوک های نیش دار او هم عادت کرده بود.

بعدها شنیدم در حیوانات و یا دست کم در بعضی از آنها، جنس ماده برتری بیشتری بر جنس نر دارد که شاید یک علت آن این باشد که جنس ماده در وجود خویش است که نسل های جدید را پرورش می دهد و ناچار باید به نوعی قوی تر هم باشد.



غرور ماده بودن!

یکی از برنامه های دیدنی تلویزیون ، برنامه «کانال دیسکاوری» که گاه ما را به زندگی بسیاری از حیوانات وحشی و از جمله شیران جنگل ها و صحراهای آفریقا رهنمون می شود. شیر ماده تا زمانی که تخواهد تن به آمیزش شیر نر نمی دهد و هیچ غرولند و گردنکشی شیر نر نیز نمی تواند او را وادار به تسلیم کند. شیر نر نیز پس از پایان آمیزش ، به تنهایی خود و به دنیای شیران نر دیگر پناه می برد و این شیر مادر همراه شیران ماده دیگر است که حفاظت از نسل خود و خانواده جدید را به عهده می گیرد.

وقتی پس از مرگ یکی از دو مرغ عشق، مرغ عشق جدیدی و این بار نیز یک زوج نر وارد قفس کردیم، من به نکته دیگری متوجه شدم و این که مرغ جدید یا به دلیل آنکه از مرغ ماده قبلی سن و سال کمتری دارد و یا به دلیل آنکه به اصطلاح قدیمی ما گربه را سر حجله سربریده، از آغاز روش خشونت باری نسبت به مرغ غم گرفته قبلی داشت و به عبارت دیگر در دنیای تنازع بقا آنکه حرف اول را می زند پیش تر است خواه با سن و سال کمتر و یا بیشتر و خواه جنسیت و قومیت متفاوت.





رازهای ناشناخته!

چندی پیش مجله تایم بحث بسیار جامع و مشروحی را درباره رازهای ناشناخته بدن زنان منتشر کرد که می تواند به نوعی پاسخ به هردو پرسشی را بدهد که آیا واقعاً آنطور که فرهنگ های تثبیت شده تاریخ تا به حال گفته اند، زن موجودی است در حد یک جنس دوم، موجودی صرفاً ظریف و حتی ضعیف؟ و آیا اگر این فرهنگ ها از آغاز به گونه دیگری عمل می کردند؟ زنان حتی به صورت موجودی خشن تر از مرد و برتر از او جلوه گر نمی شدند!

مجله تایم در یک قسمت از بحث خود به نقل از پژوهشگران آموزشی می نویسد کودکان ، چه دختر و چه پسر تا سنین دو سه سالگی از حالت های مقاوم و پرخاشجوی برابری برخوردار هستند ولی از این سنین و وقتی پدر و مادر تحت تأثیر فرهنگی که در آن رشد کرده اند، به دختران عروسک به پسران وسایل بازی پسرانه می دهند در واقع از همین زمان شخصیت زنانه و مردانه بعدی آنها را می سازد.



صید و صیاد!

بسیاری از مورخان باز تحت تأثیرسنت و فرهنگ های تاریخ چنین پنداشته اند که مردان در نخستین دوران زندگی انسان بر روی کره زمین بدلیل توانایی های جسمی خود، نقش صیاد را به عهده داشته و زنان در خیمه و خرگاه خود، در واقع نقش خریدار صید و عرضه جسم خویش را در برابر آن داشته اند.

بررسی های گسترده تر تاریخی نشان می دهد که حتی در دوران عصر یخ که نشانه هایی از آن در سرزمین امروزی کشور چک در اروپا کشف شده، خوراک انسان ها بیشتر از گیاهان بوده است و زنان در جمع آوری این خوراک نقش مهم تری نسبت به مردان داشته اند. پس زنان نبودند که جسم خویش را با متاع مردان مبادله می کردند بلکه هم زندگی و هم هوس آنان را، ارضاء می نمودند.

یکی از پندارهای نادرست ناشی از فرهنگ مسلط مردانه در تاریخ بشر، همیشه این بوده است که مردان بطور غریزی از «دلگی» و هوسبازی بیشتری نسبت به زنان برخوردار هستند بطوری که در نهایت عشقی که ممکن است به یک زن از جمله همسر خود داشته باشند، باز در طلب جسم و جان زنان دیگری هستند. همین پندار سنتی می گوید زنان بیشتر فقط به یک مرد بسنده می کنند و از لحاظ غریزی نیز بیشتر برای تولید نسل است که آمیزش می نمایند.



کنترل غریزی

اما پژوهش های جدید این پندار را یکسره رد می کند. در کشورهای آفریقایی حتی برای آنکه از حس و حال زنانگی دوشیزگان بکاهند، آنها را ختنه می کنند. بسیاری از فرهنگ های سنتی در مشرق زمین بر سر زن چادر و چاقچور و غیره می نمایند و گرچه استدلال آنها این است که بدین طریق از نگاه هوس باز مردان به زنان جلوگیری کنند، ولی در واقع قصد اصلی آنها این است که زندگی جنسی زن را محدود کنند.

در اجتماعاتی که زنان به هر علتی محدود هستند ، همجنس گرایی آنها در ابعاد گسترده تری بوجود می آید. شمپانزه یکی از نزدیک ترین حیوانات به انسان است و بررسی روی این حیوان نشان می دهد که شمپانزه ها بیشترین بچه های خود را از همسایگان دور دست خویش به دست آورده اند و بین نوعی از همجنسگرایی حتی یک عمل عادی محسوب می شود و این خود نشانه رد آنBono Bo میمون های ماده

طرز تفکری است که می گوید جنس ماده در مقایسه با جنس نر از کنترل غریزی بیشتر برحس و حال جنسی خود برخوردار است. مسلم است که بین شکل ظاهری زنان و مردان تفاوت هایی وجود دارد ولی آیا این تفاوت ها حاصل آب و هوای خاص و فرهنگ ویژه و باورهای سنتی مردمان نیست؟ زنان روستایی در قدیم که بیشترین فعالیت روستا توسط آنان انجام می شد و زنان سرباز ارتش های جدید در بسیاری از موارد اندامی درشت تر و زمخت تر از مردان دارند.



فرهنگ تسلط مردانه

در مشرق زمین بویژه خاورمیانه ، فرهنگ مسلط مردان همچنان تلاش می کند در آستانه هزاره سوم نیز زنان را در خانه ها محبوس و آنها را به عنوان «شهروند درجه دوم» نگاه دارد.

در این فرهنگ ها نقش پدر اغلب خارج از خانه قرار دارد و اگر هم نتواند مثل اجداد خود شکاری برای خوراک خانواده فراهم سازد دست کم به چنین کاری تظاهر می کند. در فرهنگ جهان غرب و بیشتر در آمریکا، مردان زندگی و کار در خانه و همراهی کودکان را دوست دارند. در بسیاری از پارک ها و شاپینگ سنترها می توان مردانی نه سالمند و در حد سن و سال پدربزرگ ها، بلکه مردانی جوان و با قیافه ای بسیار مردانه را نیز دید - که نه فقط حامل و حافظ اصلی کودکان خویش هستند - بلکه آنها را غذا می دهند و چه بسا که کهنه آنان را نیز عوض می کنند.



تفاوت های دو جنس

مردان از لحاظ اندام ظاهری بطور متوسط ده درصد بلندتر از زنان هستند، بیست درصد سنگین تر و سی درصد بویژه قسمت بالای بدن قوی تر از زنان هستند. ولی زنان متقابلاً در برابر خستگی و ضعف جسمی استقامت بیشتری نسبت به مردان دارند بطوری که در مدت زمان بیشتری مقاومت می کنند. از سال 1964 به این طرف زنان درورزش دو استقامت (ماراتون) 32 درصد پیشرفت کرده اند در حالی که پیشرفت مردان در حدود 4 درصد بوده است.

بیولوژی جدید نشان می دهد که هورمون های زنانه و مردانه در هر دو جنسیت نر و ماده وجود دارد و حتی برای بقای جنس مرد ضرورت دارد.ESTROGEN بسیاری از هورمون های زنانه به نام

زایش و زندگی که یکی از خصوصیات برجسته بدن زنان است نقش مهمی در سیر تکاملی فیزیکی آنها بوجود می آورد.

قاعدگی زنان به این نشانه است که آنها هرماه آماده پذیرش کودکی در وجود خویش هستند و انجام آن هربار نیز حیات جدیدی را در زن بوجود می آورد ولی جالب است که همین خصوصیت زنانه در زندگی اجتماعی که مردان بر آن مسلط بوده اند سال ها موجب شده است که از نقش زنان به عنوان یک رهبر جلوگیری کند.

وقتی 15 سال پیش «جرالدین فرارو» نماینده مجلس نمایندگان آمریکا از حزب دموکرات خود را نامزد مقام ریاست جمهوری این کشور کرد، یک بحث مردانه کنگره آن بود که آیا این زن سیاستمدار در مقابله با «قاعده ماهانه» خود پس از احراز احتمالی مقام معاونت ریاست جمهوری چه خواهد کرد!؟



بدون برتری

مسلم است که زنان و مردان از لحاظ اندام ظاهری و ساختمان بدنی اختلاف های زیادی دارند ولی این اختلاف ها که گاه به سود و گاه به زیان دیگری است هیچ گاه نمی تواند به برتری یک جنس بر یک جنس دیگر منجر شود . زنان از لحاظ مغزی دارای حساسیت بیشتری نسبت به مردان هستند به همین دلیل زودتر دچار افسردگی و غم زندگی می شوند و این حالت نیز بیشتر در آنها دوام می یابد. متقابلاً بدن زن در برابر بیماری ها عکس العمل شدیدتری نسبت به مردان نشان می دهد که یکی از علل آن وجود هورمون استروژن در زنان است.

یکی از نشانه های حمله قلبی در مردان، درد سینه آنها به شمار می رود در حالی که در زنان ، خستگی و تنگی نفس نشانه های این بیماری است. زنان در سن و سال بالاتری نسبت به مردان و در حدود 10 سال بیشتر، به حمله قلبی دچار می شوند ولی چون در آن زمان سالخورده تر هستند آسیب پذیرتر هم خواهند بود بر این اساس زنان پس از نخستین حمله قلبی 42 درصد در خطر مرگ قرار دارند در حالی که این حالت برای مردان 24 درصد است.

زنان نسبت به مردان از نیروی کمتری برای هضم غذا برخوردار هستند به این ترتیب زنی که خوراکی هم سطح یک مرد خورده است باید برای هضم آن صرف وقت بیشتری نماید به همین دلیل بیماری های جهاز هاضمه و یبوست در زنان بیشتر از مردان است. زنان در سن و سال بالا از آسیب پذیری بیشتری در سیستم استخوان های خود برخو ردار می شوند و یک علت آن این است که پس از یائسگی ازهورمون زنانه کمتری نیز برخوردار هستند.زنان با مصرف الکل کمتری دچار مستی می شوند و علت آن این است که کبد آنها نسبت به کبد مردان فعالیت کمتری دارد و بر این اساس الکل، مدت زمان بیشتری در خون زن باقی می ماند .



تغییرات آینده

تاریخ زیست بشر بر روی کره زمین به دو میلیون سال قبل می رسد و کسی به درستی از آن خبر ندارد که در آن زمان زنان و مردان کدام یک جنس اول و یا جنس دوم کدامیک برتر و یا ضعیف تر و یا آنکه در اصل برابر بوده اند؟!

تنها ظرف چند هزار سال اخیر است که فرهنگ های قومی و دینی نوعی دیگری از زندگی را به زنان و مردان عرضه داشته است. شاید بهتر باشد که این گذشته را به طور کامل فراموش کنیم و به تحول مهمی که در جهان امروز در برابری و حتی آنطور که گفتیم «تغییر و تبدیل» نقش زنان و مردان با یکدیگر در خانه و اجتماع نگاه کنیم. آیا این احتمال وجود ندارد که اگر امروز یا فردا مرزهای جغرافیایی برداشته شود، مرزهای جسمی و فکری انسان ها - چه از لحاظ جنسیت ونژاد و قوم - نیز از میان برود؟



No comments:

Post a Comment