Wednesday, October 6, 2010

از سلسله طنرهای «ما آمریکایی ها» نوشته
ناصر شاهین پر




از «حمدی فیل» تا «اسامه بن لادن
ما آمریکایی ها، همان طور که خیلی چیزها به مردم دنیایی می دهیم، خیلی چیزها هم از مردم دنیا یاد می گیریم.

همین پنجاه سال پیش شهربانی آنکارا پایتخت ترکیه ، که آن موقع ها نسبت به ما خیلی هم عقب افتاده تر به نظر می رسید،کاری کرد که آویزه ی گوش ما هم باشد. ما آن حادثه را در بایگانی حافظه امان نگه داشتیم تاروزی به دردمان بخورد.

داستان از این قراربود که در ترکیه شخصی به نام «حمیدی فیل» دست به جنایتی زده بود و رفته بود مخفی شده بود. شهربانی کل کشور ترکیه مشخصات چهره ی حمیدی فیل را در یک اعلامیه می نویسد و به همه ی کلانتری ها در سراسر کشور می فرستد و می خواهد هر پلیسی: شخصی را دید بنام حمدی فیل که قد بلندی دارد ، موهای بورفرفری و دو دندان جلو دهانش افتاده! به سرعت دستگیر و به شهربانی مرکز بفرستد. یک نویسنده طنز نویس معروف ترک به نام «عزیز نسین» گزارش مفصلی در این مقوله و فعالیت مأمورین شهربانی و نحوه ی انجام وظیفه ی آنها نوشت. شرح مختصر گزارش «عزیز نسین» تقریباً در این حدود است.

دو پاسبان که در بازار استامبول دوشادوش هم راه می رفتند و مردم را زیر نظر داشتند ناگهان از روبرو با مردی قد کوتاه با موهای مشگی رودررو می شوند. یکی از پاسبان ها، یعنی پاسبان اولی به آن مرد می گوید: «بی زحمت دهانتان را باز کنید»!

مرد که می دانسته دستورات پلیس برو برگرد ندارد، دهانش را باز می کند و پلیس ها می بیند که ردیف دندان هایش سالم است.

پلیس دومی می گوید:

- ولش کن بریم. هم قدش کوتاهه، هم دندان داره و هم موهاش مشکی است .

پلیس اول می گوید:

- چه ساده ای رفیق. خوب برای رد گم کردن موهاش رو رنگ کرده، دندون مصنوعی هم گذاشته!

پلیس دومی می گوید:

- آخه رفیق قدش هم کوتاهه.

پلیس اولی می گوید:

- از این بی پدر مادرها هرچی بگی برمیاد!

پلیس دومی از عابر می پرسد:

- قارداش اسمت چیه؟ و او جواب می دهد: بیوک آقا.

پلیس اولی می گوید:

- از کی تا حالا اسمت رو عوض کردی «حمدی فیل»! عابرهاج و واج می گوید:

- من هیچ وقت اسمم «حمدی فیل» نبوده! پلیس اولی می گوید:

- آره ارواح پدرت . از چشمات پیداس داری دروغ می گی!

بالاخره هر دو پاسبان مجاب می شوند که باید عابر دیگر را دستگیر کنند و به مرکز پلیس تحویلش بدهند.

در همین زمان پاسبانی با مردی شَل در کوچه پس کوچه ای در آنکارا روبه رو می شود.

پلیس: چرا خودت رو زدی به شَلی؟

عابر: سرکار جون من الان هفت ساله که بعد از تصادف پام لمس شده!

پلیس: چرا موهات رو تراشیدی؟

عابر: من هیچوقت مو نداشتم که بتراشم. راستش از نه سالگی کچل شدم.

پلیس : لبخند بزن ببینم!

عابر به زور لبخند می زند و پلیس می بیند یکی از دندان های جلو دهانش افتاده.

پلیس: چرا هر دوتا دندون رو نذاشتی؟

عابر: همین یکی رو هم پول و پله ندارم که بگذارم!

پلیس: خر خودتی. خیال کردی با این کلک ها می تونی از دستم در بری.

عابر: کدوم کلک سرکار جون؟

پلیس: جناب حمدی فیل، خوب گیرت آوردم. راه بیفت بریم!

عابر: سرکار جون به من می گن حمدی خره. همه ی شهر منو می شناسن. فیل دیگه چیه؟

پلیس: وقتی بردمت شهربانی، چند تا شلاق خوردی، خرت فیل می شه غصه نخور!

به این ترتیب ظرف مدت کم تر از یک هفته هزار و صد و بیست و نه نفر «حمدی فیل» دستگیر و به شهربانی مرکز اعزام می شوند. به یک ماه نمی کشد که همه ی زندان های تمام شهر های ترکیه پر می شود از «حمدی فیل» کوتاه و بلند، بور و سیاه مو، دندان دار و بی دندان، کچل و مودار و بالاخره تعداد زیادی «حمدی فیل» باعث زحمت شهربانی می شود. غیر از بودجه هنگفت شام و ناهار این همه «حمدی» برای سایر مجرمین در زندان ها یک نوک سوزن جا نمانده بود. شاید به همین دلیل اعلامیه شهربانی ترکیه صادر و به تمام کلانتری های نقاط کشور ابلاغ می شود.

«به اندازه ی کافی «حمدی فیل» دستگیر شده. لطفاً از این پس از دستگیری حمدی فیل جدید خودداری فرمایید. رئیس کل شهربانی»

اما ما آمریکایی ها به این سادگی نیستیم. به علاوه وسایل و ابزار رد گیری داریم. علاوه بر ساته لایت، هواپیماهای عکس برداری بدون سرنشین داریم. خدائیش رو بخواهید وجب به وجب نه ، سانت به سانت کره خاکی را زیر نظر داریم. همین چند شب پیش در یکی از «کانال های دیسکاوری» یک فیلم مستند تماشا می کردم که با کمک های اطلاعاتی سی ای اِ (سیا) راتهیه شده بود. این فیلم نشان می داد که از نظر برخورداری از تکنولوژی و ابزار و ادوات دقیق، ما هزاران سال نوری از کشور حمیدی فیل جلوتر هستیم. اول ساته لایت از تمام خلل و فرج کدهای کوه های بورا بورا عکسبرداری وعکس ها را به زمین مخابره کرد.

سری عکس ها را که پشت سرهم گذاشتند معلوم شد در روزها و ساعات معینی «بن لادن» ا ز سوراخش بیرون می آید و با کمک یک چوب دستی همراه چند نفر دیگر ، روی سنگلاخ ها قدم می زند.البته دستگاه های ما منظور بن لادن را از این راه پیمایی سخت در سراشیبی ها و سربالائی ها ی ناهموار نفهمیدند. اما حداقل این که خوب می دانستند درچه روز و ساعتی، از سوراخش بیرون می آید. حالا ساته لایت کار خودش را کرده . از این به بعد مأموریت هواپیماهای بمب افکن بدون خلبان شروع می شود.

سر ساعت مقرر هواپیماهای بدون خلبان، در آسمان محلی ظاهر می شود. دستگاه های دیده بانی طیاره بن لادن و همراهانش را در سینه کش کوه مشاهده می کنند و بلافاصله به اتاق فرماندهی در یک جایی در خاک آمریکا گزارش می دهند. از اتاق فرمانده دستورات لازم، صادر می شود . هواپیماهای بدون سرنشین با فرستادن اشعه لیزر ، نقطه ی هدف گیری را کاملاً مشخص می کند و بلافاصله یک راکت پرتاب یا شلیک می شود. بن لادن و همراهانش در چند ثانیه به چند تکه ذغال تبدیل می شوند. هواپیماها می رود دنبال کار خودش. اما با وسایل خیلی خیلی پیشرفته چند نفر کارشناس در محل حادثه ظاهر می شوند و با احتیاط کامل، دستکش در دست و با انبرک های کوچولو، تکه هایی از ذغال بن لادن را نمونه برداری می کنند و به مرکز خودشان برمی گردند.

همین جاست که تکنولوژی پیشرفته تری، نمی گذارد که ما گول بخوریم. آزمایشات (دی ان ای) نشان می دهد که این ذغال ها ، با (دی اِن اِی) بن لا دن مطابقت ندارد.

این عملیات در نقاط مختلف کوهستان های افغانستان و پاکستان، مکرر ومکرر تکرار می شود و (دی ان ای) هیچکدام از این آدم های ذغال شده با (دی ان ای) بن لادن هیچ قرابتی ندارد.

باید منتظر بود که یکی از دو بخش نامه ی جدید، برای هواپیماهای بدون خلبان صادر شود: دستورالعمل اول: به اندازه ی کافی بن لادن کشته شد، لطفاً از کشتن هرگونه بن لادن از این پس خودداری فرمائید!

دستورالعمل دوم: بنا به تحقیقات بسیار محرمانه هرکس شبیه بن لادن بود تا به حال کشته شده ، چنانچه کسی را مشاهده کردید که کوچک ترین شباهت را با بن لادن دارد فوری در انهدام او اقدام فرمایید!

No comments:

Post a Comment