Tuesday, October 26, 2010

شهرام همایون – روزنامه نگار




به او منصفانه بنگریم

سال های غربت برای بخش بزرگی از ایرانیان هم چنین در داخل کشور پنجم آبان مصادف با سالگرد درگذشت محمدرضا پهلوی دومین پادشاه سلسله پهلوی است - و این خود فرصتی دوباره می دهد تا اشاره ای کوتاه داشته باشیم چرا که متأسفانه – چنانکه بارها گفته ایم – آن چه تا کنون گفته و شنیده شده است سرشار از یکسونگری ها، خوب یا بد دیدن های مطلق درباره این پادشاه بوده است.

کسانی به کلی خط بطلان بر هر آن چه بود و شد و گذشت می کشند و کسان دیگری، آن دوره از تاریخ را بهشت موعود عنوان می کنند که البته در دیدگاهی منصفانه، هردو گروه به بیراهه می روند.

دوران محمدرضاشاه پهلوی بی شک دستاوردهای متعددی داشته و مسلماً سیاست های او با ضعف های انکار ناپذیری نیز همراه بوده است.

نگاه درست به تاریخ ، می تواند چراغ روشنی برای آینده ی مردم کشورمان باشد و این را باید دربست پذیرفت. آن چه که می توان به عنوان نقطه های قوت دوران پهلوی ها برشمرد عبارتند از: عمران، آبادی و رفاه. نمی توان انکار کرد در آن دوره ، مردم ما دغدغه ی کمتری برای گذران زندگی داشتند و جهانیان باور تازه ای از ایران را در ذهن خود پرورش می دادند.

فاصله ی جامعه ی ما ، با تمدن جهانی، می رفت تا کم و کمتر شود و بالاخره نسل جوان ایرامی رفت تا پذیرای قرن تازه ای باشد.

همه ی آن چه به اختصار گفته شد، درست است. اما باید پرسید چرا ملتی، حکومت خود را با داشتن چنین ویژگی هایی نمی پذیرد و سرنگونش می سازد – یا به روایتی – آلت دست نیروهای بیگانه و توطئه ی ابر قدرت ها می شود؟

آن چه مسلم است جامعه ی متحول دوره ی پهلوی ها، از نظر مادی تأمین شده بود. فقر کمتر در جامعه دیده می شد اما کاهش فقر، تنها از نظر مادی بود و آن چه که جامعه را می آزرد، فقر فرهنگی بود. در این رابطه شاید بی جهت نباشد که به مثالی متوسل شوم. همان گونه که همه می دانند، در آن دوره «اتومبیل» به عنوان یک پدیده ی نو وارد جامعه ی ایرانی شد و با دستیابی به ثروت درآمد نفتی، این پدیده به سرعت سراسر کشور را فرا گرفت ( اما همچنان که هنوز هم آشکار است) مردم ما نمی دانند با این ابزار امروزی چه بکنند؟

چگونه به نحو متمدنانه ای از آن بهره بگیرند و به جای آن که ابزار در خدمت آنان باشد، خود به خدمت ابزار درآمده اند.

این نقص متأسفانه در تمامی شئون جامعه ی ما هنوز به چشم می خورد.

اما در زمینه ی اجتماعی، جامعه ای که با سیستم پادشاهی اداره می شد، «مشروطه» را هم می خواست اما از ابعاد آن بی اطلاع بود.

در رویدادهای سیاسی ، اغلب احساسات حاکم برعقل مردمان بود.

بی جهت روزی زنده باد! و بی جهت تر، روزی مرده باد! سر می دادند و این ها همه نشانگر این واقعیت است که تحولات و دستاوردهای دوران پهلوی ها بدون یک پیش زمینه ذهنی فرهنگی بود.

در این زمینه شاید کوتاه ترین اظهار نظر را بتوان در این جمله خلاصه کرد: مهم ترین نقطه قوت دوران پهلوی، رفاه اقتصادی و اساسی ترین ضعف آن، عدم رشد فرهنگی و سیاسی جامعه بود و این البته جدایی تاریخی بین اقتصاد و سیاست است که ایران ما، باید یک روز بر سر این دوراهی تکلیف خود را با آینده و خویشتن خویش، روشن سازد.

آیا به راستی با شکم گرسنه می توان رأی داد و آیا شکم های سیر، هنگام رأی دادن، قدرت تجاوز به حقوق گرسنگان را نخواهند داشت؟

به اعتقاد من ، اگر شاه می توانست توازنی بین این دو اندیشه ایجاد کند، سرنوشتی دیگر می داشت. حکومت را – رأی مردم، اما مردمی با حداقل رفاه – باید تعیین کنند. نباید اجازه داد شرایط خوب و بد اقتصادی، آن چنان دچار افراط و تفریط شود که بر رأی و انتخاب مردمان تأثیر بگذارد و به تغییرات نامطلوب و گاه فاجعه آمیز بیانجامد.

1 comment:

  1. یادش گرامی باد و راهش پررهرو باد
    درود بر خاندان پهلوی
    و درود بر میهن پرستان راستین ایران زمین
    پاینده ایران

    ReplyDelete