آنهایی که بذر نارضایی عمومی کاشته اند، طوفان خشم مردمی را درو می کنند!ا
حکومتی که خود مشوق ترور، آدمکشی و قتل و ویرانی است چگونه می تواند از عواقب آن مصون و محفوظ باشد
دو انفجار انتحاری در زاهدان و در مسجد جامع شهر بیش از 27 کشته و 300 زخمی برجای گذاشت، بسیاری از مقامات امنیتی و اطلاعاتی سپاه پاسداران جزو کشته شده ها و زخمی ها بودند و این سومین باری است که بخش وسیعی از فرماندهان ارشد امنیتی و اطلاعاتی رژیم در دام مبارزان بلوچ تن به هلاکت می دهند .
این انفجارها را که «مبارزان بلوچ در راه آزادی ایران به عهده گرفت (گروهی که پس از اعدام عبدالملک ریگی جمهوری اسلامی از نابودی و تار و مار شدن آن بسیار سخن گفت) قبل از تحویل گرفتن عبدالملک ریگی از پاکستانی ها و سناریوهای اطلاعاتی در این ماه، رژیم برادر وی را در زاهدان اعدام کرده بودند و تقریباً هفته ای پنج تا شش نفر را به اتهام مشارکت داشتن در گروه موسوم به «جندالله»، به جوخه های مرگ فرستادند. اما دیدیم که این گروه از مبارزان بلوچ در عبدالملک ریگی خلاصه نمی شود.
این برای نخستین بار است که در گوشه ای از سرزمین مان در زاهدان، انفجارهای انتحاری صورت می گیرد، تا به حال کمتر در ایران از این پدیده ها دیده می شد ، گرچه جمهوری اسلامی تا به حال خود از تبلیغ کنندگان این نوع عملیات و انجام دهنده آن بوده است. اما در طول همه ی این مدت یک ایرانی اهل مبارزه سیاسی ندیده ایم که دست به اینگونه عملیات بزند، غیر از یکی دو مورد و در رابطه با سازمان مجاهدین خلق در سال های دور و کشته شدن چند امام جمعه موسوم به «شهید محراب».
به هر روی آنچه گفتنی است اینکه، خشونت، خشونت می آورد و اصولاً شروع این دور یک اشتباه بزرگ بود که جمهوری اسلامی از روز اول بروی کار آمدنش با اعدام افسران و بلند پایگان نظام پادشاهی در پشت بام مدرسه علوی به آن دست زد و باد را کاشت و در طول سی و یکسال هم مرتب طوفان درو می کند.
حاکمان جمهوری اسلامی که حکومتشان بر پایه فقه شیعه – آن هم به روایت چند آخوند اغلب متحجر و عقب مانده شکل گرفته، دیگر باورهای اسلام را برنمی تابند.
اینان از ابتدا سنی ها را از خود راندند و آنان را – که اصولاً هم باورمندی های دیگری غیر از شیعیان ناب محمدی داشتند – پس از آن به جان دراویش افتادند ( و آنها را با اینکه شیعه بودند) از دم تیغ گذراندند، با همه ی باورمندان مسیحی و زرتشتی و یهودی همین گونه ناروایی ها داشتند و همچنان که از اول هم به جان و مال و ناموس بهائیان افتادند ، آنها را کشتند ، زندانی ساختند، خانه هایشان را بر سرشان خراب کردند و حتی به گورستان های آنان را هم به ویران مبدل نمودند.
حقله «خودی» ها را در همین حکومت شیعه به سبک و سیاق خمینی و چند ملای عقب مانده بر شیعیان دیگر تنگ و تنگ تر کردند، به مرور این حلقه خودی ها آنقدر تنگ شد که در میان خودشان هم خودی و غیرخودی درست کردند (مساجدی از قبیل مسجد قبا، حسینیه ارشاد و سایر مساجد وابسته به آخوندهای مخالف از این قبیل است).
حکومتی که داشتن مسجدی را برای سنی ها که جمعیت بزرگی را در کشورمان شکل می دهند در شهرهای بزرگ ایران برنمی تابد. بایستی حسابش را کرد که از چه قماشی است. نتیجه این همه یک سو نگری مانند سیستان و بلوچستان بوده است .نرسیدن به بخش های وسیعی از سرزمینمان که محروم ترین هموطنان ما در آن نواحی زندگی می کنند.
مردان و زنانی که ریشه در شاهنامه ما دارند و از کهن ترین و شاخص ترین نگهبانان این مرز و بوم بوده اند، آنسوتر هموطنان کُرد ما را در منگنه های خجالت آوری قرار داده اند.
به راستی حکومت آخوندی از این همه ناروایی های مذهبی و قومی چه سود می برد، جز اینکه بر کینه های قومی میان ملت ایران می افزاید.
زورمداران گویا در اوج قدرت پوشالیشان هم کر می شوند و هم کور!؟ کر می شوند و صدای حق طلبانه مردم را نمی شنوند و کور می شوند و واقعیت را نمی بینند. آنان نمی شنوند که مردم ایران ، از سیستانی و بلوچستانی و خراسانی و مازندرانی و گیلکی و کُرد و لُر و بختیاری و قشقایی و خوزستانی و شمالی و جنوبی در همه جای این سرزمین، آزادی و حقوق انسانی را فریاد می کنند.
نمی شنوند که مردم دردِ نان و کار و درمان و تحصیل فرزندانشان را فریاد می زنند. نمی شنوند که مردم شادی می خواهند و چون انسان های این قرن می خواهند زندگی کنند، خدا را و عشق را در پستوی خانه نمی توان پنهان کرد، نتیجه این نشنیدن ها و ندیدن ها، نتیجه همه تبعیض هایی که میان مردم ایران هست ، منجر به حوادثی می شود که در سیستان و بلوچستان و زاهدان گذشت و در چند حادثه بزرگ و دو عملیات ، عده ای از «خودی» های حکومت و مزدوران آنها کشته شدند.
در مناطقی از ایران کسانی پیدا می شوند که فکر می کنند می توانند با صدای گلوله؛ گوش ها آخوندها را باز کرد. آن چیزی که اکثریت قاطع مردم ایران آنرا رد می کنند، وقتی حکومتی خود مشوق ترور و تروریست ها می شود و خود برای انتحاری های فلسطینی یقه درانی می کند، وقتی حکومتی خود پادگان های آموزش ترور ایجاد می کند، وقتی حکومتی نافش را به ناف تروریست های ریز و درشت گره می زند و از تلویزیون و رادیوهایش صدایی شنیده نمی شود جز صدای «مرگ خواهی» باید هم در انتظار چنین عواقب خطرناکی باشد آنها در طول همه این سال ها «بذر نارضایتی» کاشتند و امروز توفان خشم و عصبانیت و دشمنی مردم را درو می کنند محصولی که توفان است و وقتی توفان می آید بی گناه و گناهکار با هم در هم کوبیده می شوند.
امروز مردم ایران همه را شناخته اند پرچمداران سیاهی را، و امروز مردم در روشنایی راه می روند ، امروز دیگر باید همه دریافته باشند برای پرهیز از خشمی مهار نشده راه آینده ایران از جامعه مبارزات ونافرمانی مدنی می گذرد. مبارزاتی مستمر و بی توقف که ازآن سوی نیز به آگاهی و حکومتمداران نیاز دارد که بتوان سرزمین آباد و آزاد داشت ولی افسوس ...
No comments:
Post a Comment