بیماری ، آزمایش ، دیدار و معاینه او
از زبان دکترمعالجش دکتر اسمعیل یزدی
بیماری و درگذشت دکتر محمد مصدق
دکتر مصدق از ناحیه تومور فک دهان رنج می برد و از احمد آباد
به تهران منتقل شد
دکتر مصدق برای معالجه حاضر به سفر خارج نشد و اجازه
نداد پزشک متخصص از سوئیس آورده شود.
با تشکر از دکتر «پدرام» که این گزارش را برای ما از تهران ارسال داشته اند
* اوایل پاییز (آبان ماه) 1345، آقای هدایت متین دفتری (نوه ی دختری آقای دکتر مصدق) به این جانب مراجعه و با آشنایی های قبلی که داشتیم به من گفتند:
- پدربزرگم ، آقای دکتر مصدق مشکلی در فک بالا و سقف دهان دارند که بنابر نظر متخصص گوش و حلق و بینی ، که ایشان را ویزیت کرده اند، به نظر یک «آبسه» می آید معذالک توصیه کرده اند که یک متخصص آسیب شناسی و جراحی دهان و فک و صورت ایشان را ببیند، آیا شما آمادگی دارید که اگر اجازه ی لازم را بگیریم از ایشان در احمدآباد عیادت کنید؟
با اشتیاق، افتخار و علاقه، آمادگی خود را اعلام کردم. چند روز بعد وی مراجعه کردو تاریخ و قرار رفتن به احمد آباد را گذاشتیم.
* از شرایط این بود که دوربین نیاوریم و از وسائل فقط کیف پزشکی ام همراه باشد. در عین حال به ایشان گفتم که مایلم دخترم را، که در آن موقع 7 سال داشت، با خود بیاورم که قبول کردند.
* روز موعود (جمعه ای بود) ایشان آمدند و با هم رفتیم احمد آباد. قبلاً لوازم ضروری برای انجام اقدامات ابتدایی و ویژه را که پیش بینی کرده بودم در کیف همراه گذاشته با خود بردم.
* در احمد آباد و از بازرسی گذشتیم و از خیابانی که منتهی به ساختمان می شد، وارد قلعه احمد آباد شدیم. در سمت راست و اواسط خیابان ساختمانی بود که گفته شد آقای دکتر مصدق آن را برای مدرسه ی احمد آباد ساخته اند ولی فعلاً مقر پادگان نظامی و محل اقامت مأموران حفاظتی شده است.
* ضمناً در طبقه ی پایین ساختمان یک داروخانه و درمانگاه ساده، برای پذیرایی بیماران وجود دارد که روزهایی که آقای دکتر غلام حسین مصدق به دیدن «آقا» می آیند به علت مراجعه ی روستاییان رونق خاصی پیدا می کند. بیماران معاینه شده در صورتی که نیاز به جراحی و یا بستری شدن داشته باشند به بیمارستان نجمیه اعزام می شوند.
* در داخل ساختمان به اتاق ایشان که محقر و دارای فضایی محدود بود رفتیم.دکتر مصدق با همان وقار و صلابتی دیدم که زمان دانشجویی و جریانات ملی شدن صنعت نفت افتخار دیدنش را داشتم.
* پس از تعارفات اولیه ، اشاره کردم که هنگام نخست وزیری هم به عنوان نماینده ی دانشجویان دانشکده ی دندانپزشکی همراه با نمایندگان دانشجویان دانشکده های دیگر افتخار دیدارشان را داشته ام، عکس العملی نشان ندادند.
* او پس از مکث کوتاهی ، قبل از این که ایشان را معاینه کنم، سئوال کردند:
- آقای دکتر آیا بار قبل که مرا دیدید ، راضی از پیش من رفتید؟ وقتی پاسخ مثبت دادم او با خنده ی همیشگی خاص خود گفتند: حالا می توانم با خیال راحت دهانم را برای معاینه باز کنم!
* در معاینه ی بالینی ، ضایعه ی برآمده کام ایشان به نظر تومور آمد و بایستی نمونه برداری می شد. موضوع را با دکتر غلام حسین مصدق فرزند ایشان که حضور داشتند، در میان گذاشم و قرار شد انجام شود.
* قبل از انجام بیوپسی یا نمونه برداری – چون ظهر و وقت ناهار بود – ایشان دعوت کردند که اول ناهار بخوریم ، لذا به اتاق کوچکی که در آن یک میز و چند صندلی قرار داشت، هدایت شدیم.
* پس از صرف ناهار، خوشبختانه چون پیش بینی های لازم را از نظر بردن وسایل کرده بودم، با انجام بی حسی موضعی، نمونه برداری از ضایعه ی به وجود آمده در کام آقای دکتر مصدق به عمل آمد.
* بعدازظهر عازم تهران و ترک احمدآباد شدیم. آقای دکترمصدق با تواضع خاص خود ، تا درب قلعه ما را مشایعت کردند.
* در موقع خداحافظی به ایشان گفتم:
- انشاالله هفته آینده نوع ضایعه که معلوم شد، داروی لازم را می آوریم و ظاهراً چیز مهمی نیست. ایشان بلافاصله گفتند:
- امیدوارم خبر خوبی برای من بیاورید!
* هنوز من در حال اشاره به این بودم که چیز مهمی نیست و... ایشان گفتند:
امیدوارم سرطان باشد!
* من واقعاً یکه خوردم و ادامه دادند که:
- من از این وضع تنهایی زندگی خسته شده ام!
* روز بعد نمونه ی برداشته شده به بخش آسیب شناسی فک و دهان دانشکده ی دندانپزشکی دانشگاه تهران برده شد و پس از طی و انجام مراحل آزمایشگاهی و تهیه ی مقطع مورد نظر ، آزمایش میکروسکپی ضایعه ی بدخیمی که مشی کند دارد و در فک بالا پیش تر ( از پوشش داخلی سینوس منشأ می گیرد)، تشخیص داده شد.
* لام میکروسکپی آماده شده را برای مشورت و نظرخواهی نزد مرحوم دکتر آرمین، استاد فقید آسیب شناسی دانشکده ی پزشکی تهران، بردم و تشخیص را تأیید کردند.نتیجه با آقای دکتر غلامحسین مصدق در میان گذاشته شد و قرار شد جمعه ی بعد به احمد آباد برویم و محل نمونه برداری و ضایعه را بررسی بیشتری بکنیم.
* واکنش ایشان نسبت به نتیجه ی آزمایشات و تشخیص، عادی بود. هفته ی بعد برای بررسی بیشتر و تهیه ی نمونه عمیق تر از محدوده ی ضایعه، ایشان را در بیمارستان نجمیه بستری کردند و سپس تحت بیحسی موضعی، توسط یکی از متخصصین گوش و حلق و بینی نمونه برداری از ضایعه در داخل سینوس را انجام دادند که نتیجه و تشخیص همان شد که در نمونه برداری از کام به عمل آمده بود و مشخص شد که ضایعه از سینوس به اطراف تهاجم پیدا کر ده است.
* متعاقب این اقدامات و ارسال لام های میکروسکپی برای مشورت به مراکز خارج از کشور توسط آقای دکتر غلامحسین مصدق (لوزان – سویس) تأیید تشخیص متخصص ایرانی، مشاوره ی پزشکی با حضور متخصصین مختلف در بیمارستان مهر تشکیل شد و درمان های : جراحی، رادیوتراپی و شیمی درمانی مطرح مورد بحث قرار گرفت.
* در نهایت با وجود اختلاف نظر موجود بین حاضرین در جلسه ی مشاوره، رادیو تراپی به اجرا درآمد.
* چتد روز بعد از انجام رادیوتراپی آقای دکتر غلامحسین مصدق با اینجانب تماس گرفتند و اظهار داشتند دهان «آقا» به شدت زخم شده و قادر به تغذیه نیستند و فوق العاده ناراحتند.
در این موقع آقای دکتر مصدق با مجوز مقامات، در منزل آقای دکتر غلامحسین مصدق در خیابان کاخ سابق اقامت داشتند، به عیادت ایشان رفتم. آنچه که پیش بینی می کردیم عارض شده بود.
* به آقای دکتر غلامحسین مصدق گفتم:
- شنیده ام که شاه برای عزیمت ایشان به خارج موافقت کرده است. آیا این موضوع را با «آقا» مطرح کرده اید؟ گفتند:
- بله با این که مکان بردن و بستری کردن ایشان در بیمارستان های سوئیس به خصوص در لوزان (که چند دوست پزشک در آن جا دارم) به سهولت امکان پذیر است! معذالک وقتی که موضوع را با ایشان در میان گذاشتم ، با پرخاش گفتند:
- چرا به خارج بروم؟ پس شماها که ادعای طبابت می کنید و در خارج هم تحصیل کرده اید، چکاره اید؟ اگر واقعاً طبیب هستید، همین جا مرا معالجه کنید.من با مردم چه فرقی دارم ، مگر دیگران که بیمار می شوند برای معالجه به خارج می روند...؟
* حتی در مورد آوردن پزشک نیز از خارج که اجازۀ آن را از شاه گرفته شده است، به شدت مخالفت کردند و گفتند: «لعنت خدا بر من و هرکسی که در این زمان بخواهد مخارج زندگی چندین خانواده ی این مملکت فقیر را صرف آوردن دکتر برای معالجه ی من از خارج کند...
* به این ترتیب اعزام ایشان برای درمان به خارج منتفی شد. اما همزمان خونریزی معده همراه با تشدید زخم های مخاط دهان و گلو منجر به بستری شدن آقای دکتر مصدق در بیمارستان نجمیه شد و در نهایت یکی از مردان بزرگ تاریخ ایران به علت عود زخم معده و خونریزی شدید در سحرگاه 14 اسفند ماه 1345 در سن 84 سالگی دیده از جهان فرو بست.
*بنابر وصیت ، ایشان آرزو داشت که در کنار شهدای سی ام تیر ماه 1331 (ابن بابویه) دفن شود ولی به رغم وساطت آقایان پروفسور عدل و امیر عباس هویدا (نخست وزیر) مورد موافقت شاه قرار نگرفت. لذا مراسم تشییع و تدفین در احمد آباد و با شرکت حدود پنجاه نفر از خویشان و یاران ایشان به عمل آمد.
* شست و شو و غسل توسط آقای دکتر سحابی در نهر آبی که از میدان باغ می گذشت، انجام گرفت و سپس آیت الله زنجانی و مهندس بازرگان ایشان را کفن کردند.
وصیت نامه ی سیاسی دکتر مصدق در
کتاب «خاطرات و تألمات» درج شده است
No comments:
Post a Comment