Tuesday, August 17, 2010

ناصر شاهین پر



من گوش، به واعظ خر نمی کنم



متولیان دین، آبرویی و حیثیت و شرفی

دین اسلام باقی نگذاشته اند!

این روزها، بعضی هموطنان باذوق، احتمالاً برای تفریح خاطر سایرین، فیلم سخنرانی های یک ملای جدید الخلقه را در سایت های مختلف گذاشته اند. که من هم دیدم و متأسفانه باید بگویم که نه تنها نخندیدم، بلکه خشم فروخفته ی بیست و چند ساله ام دوباره بیدار شد. به واقع ما مردم با تکثیر حرف های «ملا حسنی» ، از خود ، ذوقی نشان دادیم و سبب خنده و سرخوشی خواننده یا تماشاگر سخن رانی های این امام جمعه شدیم.

اما شنیدن سخنان این یکی ، جز تحقیر ، حاصل دیگری ندارد این آقا اگر اشتباه نکنم نامش «دانشمند» است. که نام او ضرب المثل های زیبا و پرمغز فارسی را به یاد می آورد: «کچل موفرفری» و یا «کوسه و ریش پهن»و یا نام های «زلفعلی» و«عینعلی» برای کچل ها و کورها!

ایشان در کسوت روحانیت ، که باید گفت «لباس لشکر فاتح» به منبر می رود و به تدریج خود را و چه بسا هم ریشان خود را، رسوا می کند. فاش می کند و بی سوادیشان را آشکار می سازد. با صدایی رسا فریاد می زند که : من از انسانیت، از تاریخ، از حق و حقیقت و از واقعیات جهان ، از دیروز و امروز هیچ نمی دانم! اما چون امروز جزو لشکر فاتح هستم، و لباس فاتحان این سرزمین را به تن دارم. به همه ی شما می گویم احمق! احمق ها. همه ی شما مردم را پدرانتان و اجدادتان را احمق خطاب می کنم . زیرا زور دارم! اسلحه دارم! قاضی شرع هم دارم! جرثقیل و طناب دار نیز فراوان دارم!

باری این جناب حجت الاسلام از بالای منبر اعلام می کند که: احمق ها هستند چهارشنبه سوری برگزار می کنند! احمق ها نوروز برگزار می کنند! احمق ها از روی آتش می پرند و چه و چه می گویند!

این جناب حجت الاسلام دانشمند درس نخوانده و نمی داند که زندگی امروزی انسان ریشه هایی چندین هزارساله دارد.

روزهای ناپیدا در تیرگی آغازین تاریخ بشری و قرن ها و هزاره های پسین لحظه به لحظه ی زندگانی امروزین بشر را قلم زده است.

متأسفانه مشکل ما مردم به اصطلاح عوام! با آقایان علما دراین است که «علمای» ما به دلیل تغییر و تحولاتی که در مدارس علمیه ی قدیم راه یافت امروزه پوک و توخالی و ملبس به لباس ملائی، در مقابل ما قرار می گیرند و آن چنان از جهان علم بی خبرند که تا بن استخوان باور دارند که آنها عالم اند و دیگران هم بی فقه و کلام علم است و فیزیک و فیزیولوژی و ریاضیات خارج از محدوده ی علم. این سخنان را نه این «آخوند» دانشمند که بزرگترهایشان با شفافیت کامل به زبان می آورند.

نگاهی گذرا و خیلی سریع به مدارس قرون چهارم تا ششم هجری نشان می دهد که مدرس و مدرسینی وجود داشته اند که از آن ها شاگردانی چون بوعلی ها، بیرونی ها، رازی ها، خیام ها، غزالی و خوارزمی ها بیرون آمده است. محدوده علوم مختلف به وسعت امروزی نبوده به ناچار جویندگان غلم در تمام رشته های علمی زمان خود. از ریاضیات و شیمی و معدن شناسی و طب و ستاره شناسی تا فقه کلام را دریک چهاردیواری آموخته اند. مردم عادی و عامی هم به این دانش آموختگان ملا، آخوند و در سطح خیلی بالاتر آدمی چون محمد غزالی را «حجت الحق» می نامیدند.

از قرن ششم قمری به بعد که بنا به فرمان خلیفه ی بغداد المعتصم ناحق بر همه ی حق ها فائق شد، یعنی گروهی به نام «اشاعره» ،( که معتقد به پیروی کورکورانه از سنت رسول اکرم و عهد و زمانه ی او، بودند. بر صاحبان اندیشه که معتقد ب اجماع و نهایتاً متکی به عقل انسان بوده اند) با ضرب و شتم و چماق و چاقو و خون ریزی های فراوان پیروز می شوند.

در این برخورد تاریخی ، پیروان تکیه بر عقل و نهایتاً حرمت انسان ، منکوب دار و دسته ای می شوند که درانکار عقل و حرمت انسان بوده اند و البته مجهز به چماق و چاقو و شمشیر. تنها تفاوتشان با آقایان امروزی این بود که به جای جرثقیل دار از شاخه ی درخت استفاده می کردند و طناب هم همین طناب بود.

به هرحال از این پیروزی «اشاعره» بر «معتزله» و جانشینی فقه حنبلی بر فقه حنفی، تفکر و تعقل و بطور کلی اندیشیدن از صحنه ی زندگی جامعه اسلامی خارج شد. اعتقادات متافیزیکی قدرت روزافزون یافت . تا آنجا که حدیث آوردند که حضرت رسول اکرم گل و بلبل قضای حاجت می کرده اند!؟

رفته رفته علوم عقلی از مدارس بیرون ریخته شد و فقه و کلام و تفسیرو حدیث و اخبار جای آن را گرفت. عالمانی! که امروزو سیصد سال پیش و یا پانصد سال پیش از این مدارس بیرون می آیند، هیچ تفاوتی با هم ندارند. دانسته ها و خوانده های اینان در رشته های طب و ریاضیات و نجوم و زمین شناسی و تاریخ و فلسفه به طور یکسان صفر است و دانش آنها در مورد آداب طهارت ، آداب جماع، قصاص و خمس و زکات و کفاره ی جماع با بز زنده، بز مرده، بز نر زنده، بز نر مرده، بز ماده ی زنده و بز ماده ی مرده و همین طور سایر حیوانات تا شتر و فیل و کرگردن ، به طور کامل و به یک اندازه است. یعنی این علم! [کفاره ی جماع با بز نر مرده] در نزد طالبان علم در قرن هفتم هجری و اکنون به یک اندازه و در یک سطح است.

از این آقای عالم اگر راجع به اشعه ی مادون قرمز ، سئوال شود و یا از پرتو ستاره ای که بیست میلیون سال نوری پس از این به خاموشی گراییده صحبتی به میان آید، ایشان دامن قبایش را جمع می کند که مبادا نجس شود و با اعتراض می فرماید که علم فقط کلام و تفسیر و حدیث و خبر است. این حرف ها به کفار ارتباط دارد.

از جمله چیزهایی که این «طالبان» نمی دانند تاریخ تطور و تحول انسان و «اندیشه» است از این منزله حتی اندک خبر و اطلاعی هم ندارند. از تاریخ فقط، شهادت امام حسین و داستان هفتاد و دوتن را با هزاران روایت جوراجور ، هم غلط ، گرفته اند و هم رها نمی کنند.که در جای خود به آن خواهم پرداخت.

بعد از این همه مقدمه چینی ، این نکته را هم بگویم که نه تنها قصد اهانت به دین اسلام را ندارم بلکه به اسلام به دیده ی احترام می نگرم. زیرا ایمان صدها میلیون انسان در حال حاضر و میلیاردها انسان در طول تاریخ با این دین در ارتباط بود و اهانت به باورهای آن شمار عظیمی از بشر فقط از سر نادانی خواهد بود و ندانستن حرمت انسانی و بشری.

اما بسیاری کسان در لباس متولی دین ، کاری می کنند که آبرو و حیثیت و شرفی برای آن دین باقی نمی گذارند. به قول شاعر: قران براین نمط خوانی / ببری رونق مسلمانی/.

حجت من با این گروه متولیان ناخواسته به خصوص در این نوشته ، آقای «دانشمند» است که گویی سلول های تفکر برانگیز در پس کلماتی که از دهان ایشان خارج می شود، به خواب رفته، یا مرده ست.

مردمی، هزاران سال پیش از ظهور اسلام، تمدنی داشته اند، رفتارهای جمعی خاص خود که شماها آداب و رسوم ، می نامیدش. این مردم تازه شدن طبیعت ، آغاز بهار، شروع اعتدال و سبزی و خرمی طبیعت را جشن می گرفته اند. این جشن لاجرم آدابی داشته و رسومی که امروز ، تو آخوند نادان و بد زبان، قسمت اعظم هویت خود را مدیون همان مردم و همان آداب و رسومی! مرا ببخشید جناب آخوند. من خجالت می کشم شما را حجت الاسلام خطاب کنم. برای اینکه آن اسلامی که شما قرار است (حجت) آن باشید، اسلام فرو افتاده و ذلیلی خواهد بود. حال آنکه اسلام یکی از سه دین بزرگ دنیای امروز، به آبرو و شرفی بیش از آن که شما آیت و یا حجت اش باشید دارا می باشد و بدان نیازمند است.

به هر حال جناب آخوند ، این مردم احمق به قول شما صدها سال پیش از ظهور اسلام برای حفظ استمرار دین خودشان و یا حتی برای استمرار قدرت خود، دست به کار عجیبی زدند که اگر شما از آن اطلاع می داشتی، می دانستی که چگونه ارکان بزرگ ایمانی، دین شما یادگار حقه بازی ایرانی هایی است که چند صد سال پیش از ظهور حضرت ختمی مرتبت به عنصر ظهور پیوسته است.

مختصراً برایت تعریف کنم که پس از استیلای اسکندر به ایران ، برای مردم ایران و ایمان آورندگان به اهورامزدا، این پرسش پیش آمد که مگر ما در هزاره نور و سلامتی و پیروزی بر اهریمن نبوده ایم.پس چگونه شد که لشکر خارجی خاک سرزمین امان را به توبره کشید و بزرگانمان هم کشته شدند و زیر دست چند یونانی و مقدونی شده ایم؟ چون مغان برای این سئوال اساسی پرسش نداشتند، با ترفندی که شایان نیز از آن بی نصیب نیستند. یکی از مغان را به آن جهان فرستادند تا با اهورا مزدا رو در رو حجت کند و از اسرار پشت پرده برای مردم خبر بیاورد.

«اردا ویراف» یکی از مغان پیرو معتبر زمانه را با « شراب مهراسبی» به خواب می کنند و پس از چند روز «اردا ویراف» ظاهراً از آن جهان باز می گردد.مشاهدات اولیه ی «اردا ویراف» چنین بوده است:

1- پلی بد باریکی مؤمو تیزی شمشیر از این سوی کوه به آن سوی کوه کشیده شده که در قعر آن شعله های جهنم است. مردگان باید از روی این پل عبور کنند . که اگر موفق شوند به بهشت می روند ورنه به قعر جهنم سقوط می کنند.

اخبار «اردا ویراف» از جهان باقی به همین جا ختم نمی پذیرد.

در اولین بند آن یک ارثیه برای اسلام باقی می گذارد به نام «پل طراط، بهشت و جهنم» در بندهای بعد ی اخباری می دهد از زنان و مردانی که در طول زندگی و دستورات اهورا مزدا را اجرا نکرده اند و در آن جهان عقوبت هایی را متحمل می شوند که جناب آخوند از شما خواهش می کنم بروید این اخبار را بخوانید تا بدانید چگونه باورهای شیعی شما ریشه در باورهای مردم احمقی! که نوروز را جشن می گرفته اند ، داشته است.

از عادت گرفته تا رابطه ی زن وشوهر . مقام و حدود زن در اجتماع ، زنای محصنه ، کفاره ی لواط ، اقسام آن. شما خواهید دید که در اعتقادات و باورهای مردمی در چهار قرن پیش از ظهور دین شما. چگونه سازنده ی احکام دینی شما بوده است. چگونه باورهای آن مردم باورهای ایمانی شما را تشکیل داده است. من سخت معتقدم که اگر شما قوای تاریخ تطور فکری انسان را خوانده بودی هرگز بر منبر بیلیون ها انسان را بی دلیل احمق خطاب نمی کردی! در اسلام من و شما ، می گویند در توبه همیشه باز است. آقای دانشمند! اگر می خواهی این مردم حجت الحق صدایت نکنند، بار دیگر که منبر رفتی، به اشتباه ات اقرار کن، و از این مردم که پوست و استخوانت را مدیون آنها هستی – باید عذر بخواهی راستی چرا بر منبر در هیأت یک مرد گردن گلفت ، یک فاتح، حرف می زنی. اگر حرف حقی داشته باشی به آرامی هم که بگویی به گوش دل مردم خواهد نشست. در پایان ، این نکته را یادآور شوم که اگر هیچ یک از دروس مدارس علمیه را نخوانده ای ، تمام وقتت را صرف مسائل ایمانی کرده ای. چرا خدای خودت را به درستی نمی شناسی؟

خدای تو قادر متعال است و دانای مطلق است. مگر چنین نیست؟

اگر چنین است او مردمان را بندگان خود را به صور، مسلمان، مسیحی و موسوی و غیره و غیره خلق کرده. چرا می خواهی همه ی سنی ها را بکشی. که اگر صدها میلیون اهل سنت را کشتی ، بعد می خواهی همه ی پیروان موسی را بکشی. مگر موسی فرستاده ی خدا نبود؟ حتماً بعد نوبت هندوها و مسیحی ها و بودائی ها خواهد رسید. آیا این همه خون ریزی آسان تر است یا شناختن خدا که باید درس اول و آخر تو بوده باشد. می بینی شناختن حقیقت چقدر سخت است. حالا کمی سردرگریبان تفکر خود کن، ببین با حقیقت چقدر فاصله داری که اگر فاصله ات با حقیقت حق کمتر از این بود نه تنها نیاز به این همه آدم کشی را حس نمی کردی، بلکه می دانستی که تو یک عنصر ایرانی مسلمانی نه یک مسلمان ناکجا آبادی . آن وقت بود که برای ایران و اسلام سعی می کردی که ابومسلم باشی نه ازرق شامی.

No comments:

Post a Comment