آن هفته اراذل و اوباش «خودی» کهریزکی به دفتر کار دختر حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی شبیخون زدند. شاعرمی گفت:
آن که در سر هوس سوختن ما می کرد/ کاش می آمد و از دور تماشا می کرد/.
ولی فکر نکنید هر کسی هم قصد دخالت و نزدیک شدن به این جریان را داشت، او را هم مانند خرت و پرت دفتر فائزه خانم پرت و پلا و منهدم و تخریب و له و لورده می کردند!
اما جای شکرش باقی است که اراذل و اوباش کهریزکی آبروی «رهبرمعظم» را خریده اند که به دفتر کار دختر هاشمی رفسنجانی در سازمان ورزشی نامبرده حمله برده اند و سر از خانه و اتاق خواب او در نیاورده اند و این غائله ختم به خیر شده است!
خبر داده اند این حمله از سوی «افراد ناشناس» انجام گرفته است.
طبق روال نامگذاری اراذل و اوباش در جمهوری اسلامی ، این عنوان جعلی بایستی نام مستعار جدید «لباس شخصی» های معلوم الحال ،و اسم مستعار سابق چماق بدستهای«انصارحزب الله » و شناسنامه اسبق لات و لوت های «حزب الله» دوران انقلاب باشد که روی آسفالت خیابان های تهران «سم» می کوبیدند و «روح منی خمینی»! می خواندند و هم چنین در زمان اکبرخوانی (صدارت هاشمی رفسنجانی) فعال بودند.
البته برحسب مقتضای روز، ممکن است در ماه ها یا هفته های آینده آنها با اسامی مستعار دیگری سروکله شان در دفاتر روحانیون غیر حکومتی ، حجره درسی آیات عظام مخالف ولایت فقیه و سایر مخالفان سرشناس رژیم پیدا شود.
در همین حال همچنان مأموریت های رسمی تخریب، حمله به دفاتر، یورش به اجتماعات سیاسی، به عهده بسیجی های باتوم بر کف است. هم چنین دستگیری دزدانه افراد از منازل و ادارات از جمله وظایف سربازان بی پدر و مادر امام زمان در وزارت اطلاعات و امنیت می باشد.
ناگفته نماند بابت این یورش و حمله مغول وار (به گفته مسئولین دفتر فدراسیون ورزشی فائزه خانم) طبیعی است که عده ای از هموطنان نیز متأسف باشند و دلخور چون سال ها است جماعتی دلشان را صابون می زنند که ایکاش یک دزد ناشی هم شده به کاهدان ثروت رفسنجانی بزند و دستبردی به مال و منال ایشان و دیگر کس و کارشان ببرد – که اگر گیر هم بیفتد – باز دل آنها خنک می شود که بالاخره یک دزد توانسته به منزل یک طرار تردست جمهوری اسلامی دستبرد بزند. و به قول معروف: دزدی که نسیم را بدزدد، دزد است! چنان که شایع است و شاید دور از واقعیت هم باشد درمورد ثروت افسانه ای اکبر هاشمی رفسنجانی و پسران و دختران نامبرده حرف و حدیث بسیار است.
راستی راستی خدا نکند که مردم بخواهند کسی را جور دیگری و به طورزمانی «سرویس» کنند و بواسطه دزدی و دغلی و هرزگی یا دستبرد به بیت المال و جمع آوری مال و منال ، نامش برسر زبان ها بیفتد که از یک قاشق گرفته تا یک برج صد طبقه را به نام او سند می زنند!
در تمام بانک های دنیا یک حساب در گردش چندین و چند میلیون دلاری برایش باز می کنند! مسبوقید که غیر از ثروت و ملک و املاک ، یک بزرگراه در کانادا هم پشت قباله آقا مهدی و فائزه خانم انداخته اند و آدم در حیرت می ماند مگر از راه دیگری نمی شود پول یامفت به جیب و کیف زد؟ مگر از یک اتوبان چقدر می شود «عوارض عبور» گرفت که پسر و دختر رفسنجانی از این آب های کم نگذشته اند!
ماشاالله هزار ماشاالله مثل این که هر کدام از شجره طیبه ! باغ پسته دست به مس می زنند معدن الماس می شود و دست به آهن می برند یک باره یک خروار دلار نفتی فوران می زند و توی حساب بانکی آنها می ریزد.
اما در واقع اکبرهاشمی رفسنجانی بیشتر چوب امام را می خورد.
از اول انقلاب هر وقت امام بند آب می داد، فی الفور رفسنجانی آستین ها را بالا می زد که مبادا پته امام روی آب بیفتد. هر کجا امام خیطی بالا می آورد و مرتکب خبط و خطایی می شد، دست به نقد این رفسنجانی بود که ماله به دست می گرفت و آن را رفع رجوع می کردو روی آن دوغاب می مالید! و چاله چوله های افتضاحات امام را پرمی کرد.
پا به سن گذاشته های اول انقلاب تا حالا یک فقره شیخ بی ریش با یک عمامه نقلی بر سردیده اند که همیشه عینهو منگوله به عمامه امام آویزان بود. او که حتی حکم نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان را هم او به دست این ملا نصرالدین انقلاب داد آن هم مهندس بازرگانی که آن زمان حاضر نمی شد حتی با شاه پالوده بخورد ولی دیدیم چطور از طریق سیستم «پوست خربزه ای» آخوندی زیرآبش را زدند و به یک گردش چرخ بیت امامی، نه مهندسی بجا ماند و نه بساط مهندس بازی و بازرگانی!
«پندار»
No comments:
Post a Comment