Monday, September 27, 2010

ما آدم بشو نیستیم؟


ازدوران عقب افتادگی تاعدم توانایی از دانش و دانایی های امروز

ناصر شاهین پر



بیش از سیصد سال است که مردم ایران به عقب ماندگی خود آگاه شده اند «شکست چالدران»، حاوی خبرهای بسیار و بد و شکننده ای برای ما بود.

اولین چیزی که این جنگ و این شکست در زیر گوش ما با صدای بلند فریاد زد، این بود که وقت دل بستن به امدادهای غیبی سپری شده است.

درین مطلبی که رعد آسا و تکان دهنده به ما اخطار شد، عقب ماندگی ما بود از قافله ی تمدن بشری.

اما چه فایده که در مقابل این اخطار بزرگ عده ای کر و کور بودند و گروه کثیری خواب. کر و کورها قزلباش ها بودند که به مدد مشتی خرافات به زر و زور رسیده بودند واهل این مرز و بوم هم نبودند. گروه خوابزدگان ما مردم بودیم که هنوز هم به راستی کاملاً بیدار نشده ایم.

یک صد سال پیش نیز به وضع موجود شوریدیم. خواسته هایمان قانون بودو عدالت خانه. یک سفارت خارجی پناهمان داد و در دهانمان گذاشت که مشروطه بخواهیم. که در دل مشروطه هم «قانون» هست هم «عدالت» و هم «آزادی»!

در این شورش نیز مثل همه ی شورش های قبلی، پیروز شدیم. یعنی به تخت نشستگان را از تخت فرود آوردیم و کسان دیگری را بر تخت نشاندیم.

اگر به سال های آغازین مشروطه نگاهی بیاندازیم، متوجه یک نکته اساسی می شویم. علیرغم انتخابات کاملاً آزاد در مجالس اول و دوم ، کسانی که به مجلس راه یافتند یا چهره های جدید بودند و کاری نمی دانستند و یا از صاحب منصبان و شاهزادگان قاجار بودند.

یکی از چهره های جدید که به مجلس اول راه یافته بود ، شخصی بود به نام «باغمیشه» که نماینده آذربایجان نماینده شده بود. این شخص دفتر خاطراتی نوشته است که برای بحثی که نگارنده می خواهد در اینجا پیش بکشد سند معتبر و جالبی است.

بنا به نوشته ی ایشان ، هیأت نمایندگان آذربایجان توسط کمیته ه ای انقلابی آذربایجان تا «ارس» بدرقه می شوند. نمایندگان آذربایجان برای رفتن به تهران می بایست به باکو می رفتند و از باکو با کشتی به بندر انزلی و از آنجا از میردشت، قزوین،کرج به تهران. نویسنده خاطرات گزارش مبسوطی دارد از پذیرایی های مردم سرشناس هر شهر یا توقف گاه (شرح به اختصار)!

«روز جمعه پانزدهم شهرذی حجه ، عازم شدیم از باکو رو به سمت ایران. جناب تقی اف از راه کمال برادری و ملت پروری، یک فروند از کشتی های خصوصی خودشان را به جهت حرکت وکلا حاضر کرده بودند.

جناب «اسرافیل بیک» از راه کمال مرحمت و بنده نوازی ، محض تشریفات و احترام وکلا، یک دسته موزیک در کنار دریا حاضر کرده بودند.در کمال احترام در صحابت جناب تقی اف و طالب اف و سایر امرا و اشراف باکو و تمام آقایان و برادران عزیز ایرانی و میرزا محمد علی خان قنسول، از شهر حرکت کرده به لب دریا آمدیم و دیدیم ازدحام و جمعیت ایرانی و غیر ایرانی به جهت مشایعت و تماشا حاضر شده اند و پیش از وقت به لب دریا آمده اند. موزیکانچی ها به آهنگ های ایرانی ترنم شدند. از هم وطنان و سایرین، خداحافظی و تشکر و امتنان کرده با جناب تقی اف و طالب اف و سایر محترمین باکو، سوار کشتی شدیم.

لایحه های مؤثر و نطق های خوب قرائت شد. خصوصاً جناب هاشم بیک و وزیراف بیانات خوبی کرده از جمله بیانات خود را با این جمله ختم کرد: انشاالله امیدوارم بعد از این با کشتی های ایرانی و راه آهن اسلامی حرکت نمایید!» (خاطرات شرف الدوله صفحه 78 )

از انزلی تا تهران، در هر منزلگاهی، طبقات مختلف مردم ، به استقبال نمایندگان شتافته اند و اعیان شهر به آنها در منزل خود جا داده اند، دستجات مردم به دیدارشان رفته اند، نطق ها شده است و نهایتاً خرج راه نمایندگان تا منزل بعدی توسط مردم تأمین گردیده.

گزارش نویسنده ی خاطرات را اگر نکات برجسته اش را جدا کنیم و بازنویسی کنیم ، به چنین مطالبی خواهیم رسید.

- تا چند فرسنگی شهر به استقبال آمده بودند. چادر به پا کرده و چای و قلیان برای رفع خستگی وکلا فراهم نموده بودند. جناب ... ما را به منزل خود برده، با شام بسیار مطبوعی از ما پذیرایی کردند و سپس جناب ... نطق بسیار مؤثری ایراد کردند.

در روز فلان ، درشکه و قاطر مهیا کردند، با تشکرفراوان از آنها خداحافظی نموده به طرف ... راه افتادیم. ....»

ظاهراً قریب به سه ماه طول می کشد که کاروان وکلای آذربایجان به تهران برسند! با خواندن این سفرنامه دو چیز دستگیر خواننده می شود: اول نبودن راه و جاده که سفر را به هفت خوان رستم تشبیه کرده است.

دوم: امید مردم به آینده و چشم دوختن به ثمرات انقلاب تا آنجا که همین گروه آذربایجانی دقیقاً از روی کول و شانه های مردم عبور کرده و به تهران می رسند. این ها از تبریز تا تهران دیناری خرج راه پرداخت نمی کنند تمام هزینه های اقامت و خوراک و نگهداری و کرایه ی چارپایان به عهده ی مردم است که با رغبت و جان و دل پرداخت می کنند تا انشاالله به زودی به مدد این نمایندگان ، کشور ترقی کنند و از این منجلاب فقر و ظلم و بدبختی خارج شود.

در مقابل آن همه شوق و اشتیاق و آرزومندی مردم نسبت به ثمرات انقلاب مشروطه ، همان چهره ی ظاهری مجلس و ترکیب نمایندگان، همه ی آرزوها را برباد می دهد. نه برای مردم آن دوره، بلکه برای ما که امروز تاریخ را می خوانیم و تلاش می کنیم که از نانوشته های آن سردر بیاوریم و ارزش ها را به نقد بکشیم و یا به عبارت آخر قصد داریم کنکاشی داشته باشیم و در چون و چرایی شکست انقلاب مشروطه – همان شکستی که تا به امروز مورخین ، دلایلش را در سیاست بازی های کشورهای بزرگ استعماری قلمداد کرده اند وتمامی باعث و بانی این نابه فرجامی را به گردن روس و انگلیس انداخته اند نگارنده ی این سطور نه می خواهد نسبت به اینگونه د خالت های زورگویانه و مزورانه ی آن دو کشور استعماری آن زمان ، غفلت ورزد و نادیده بگیرد و نه در صدد است که فقط علل شکست را در این محدوده جستجو کند.

فقط با مطرح کردن یک سؤال در ذهن مردم می کند چرا ما در کار آنها دخالت نمی کردیم. چرا ما تلاش نمی کردیم که منابع مالی آنها را چپاول کنیم. به همان گونه که آنها دخالت کردند؟

پاسخ به این سؤال دیگر در آن نیست که آنها قوی بودند. آنها با سایر ملل بصورت دزدان دریایی رفتار می کردند! پاسخ به این سؤال برمی گردد به توانایی های ملت و دولت های ایرانی آن زمان. ما ضعیف بودیم و ناتوان. زیرا از دانش و دانایی عصر خودمان بهره ای نبرده بودیم. بنابراین باید برگردیم به سوابق خودمان که در گذشته چه کرده بودیم. در آغاز انقلاب مشروطه چه توانایی ها و چه دانشی برای سلامت نگه داشتن و بزرگ داشتن و قوی بودن خودو کشورمان داشته ایم و به اصطلاح «آدم » بشویم.

No comments:

Post a Comment