Monday, August 23, 2010

ما آمریکایی ها را دست کم نگیرید؟

ناصر شاهین پر



ما آمریکایی ها از وقتی خود را شناخته ایم دست به ابتکارات و اختراعات و اکتشافاتی زده ایم که مردم دنیا انگشت به دهان، حیران مانده اند و بی معطلی از ما دنباله روی کرده اند.

ما برای خدمت در پشت جبهه های جنگ ماشینی ساختیم که بتواند از سنگلاخ و دشت و دره و کوه بالا و پایین برود و همین طور الکی اسمش را گذاشتیم «جیپ». هنوز خودمان سوارش نشده همه ی ارتش های دنیا از ما خریدند که هیچ! حتی دخترهای هجده نورده ساله خانواده های ثروتمند این ماشین جنگی را خریدند و سوارش شدند و در خیابان های بالای شهرشان افاده فروختند.

ما برای خودمان پپسی کولا ساختیم که هم رفع تشنگی کرده و هم کمی انرژی ذخیره کنیم و هم خوش خوشمان شود و کیف کنیم، اما در چشم بر هم زدنی تمامی مردم دنیا نوشابه های خودشان را از هر قبیل که فکرش را بکنی: دوغ، سرکه شیره سنکنجبین، خاک شیر یخ مال، عرق خارشتر، عرق کاسنی، عرق نعنا، حتی شربت به لیمو و غیره و غیره را کنار گذاشتند و پپسی ما را خوردند و آروغ نیم متری زدند. این آروغ ها آنقدر بلند و خوش آواز بود که در بسیاری از شهرهای دنیا جای تبلیغات را گرفت که هیچ! نزدیک بود مدیر مارکتینگ کوکاکولا، چندنفر مصرف کننده ی شرقی را - که خوب آروغ می زدند - استخدام کند که عصرها در مقابل برادوی، در نیویورک کوکا بخورند و آروغ بزنند. چون این تبلیغات هم صدا داشت هم طبیعی بود و هم ارزان تر از «بیل بورد»های خودمان تمام می شد.

خوشبختانه این تصمیم عملی نشد که در صورت عملی شدن ، پپسی برای خودمان هم کم میامد. حال آن که امروز در دورافتاده ترین روستاهای آفریقا جعبه های پپسی کولا ، جلو دکان ها روی هم چیده شده و هیچ مشکلی برای مصرف کننده وجود ندارد.

راستی نزدیک بود یادم برود که ما شلوار جین هم دوختیم. اما هنوز خودمان نپوشیده ، همه ی مردم دنیا شب خوابیدند صبح بیدار شدند دیدند جین پوش شده اند! زن ها دامن و شلیته را کنار گذاشتند و شلوار جین پوشیدند. مردها همین طور.

البته این حرف غلط است اگر بگوئیم ناگهان، همه دسته جمعی عاشق شلوار جین شدند.درست تر این است که بگویم اکثر مردم دنیا عاشق دل خسته «لایف استایل» ما هستند. برای اینکه خودشان را به ما شبیه کنند. به هر قیمتی که شده کفش «آدیداس» به پا می کنند. شلوار «جین» و «تی شرت آمریکایی» می پوشند. همبرگرمی خورند و رویش پپسی کولا بالا می اندازند! خلاصه با پشت پا زدن به آنچه خودشان داشتند، کیف زندگی را می برند!

این طور شد که ما «لیدر» همه ی مردم دنیا شدیم. در همه چیز. مردم دنیا حسرت این را می خورند که از فرق سر تا نوک پا شکل ما بشوند. البته این لیدر مردم دنیا بودن خودش خیلی خوب است. به عبارت آخر ما شده ایم آقا و سرور جهان. اگر ما انگشتمان را فرو کنیم در دماغمان، همه ی مردم دنیا ، یک دل و یک جهت، انگشت هایشان به طرف دماغشان راه می افتد.

متأسفانه این آخری ها کمی لیدری ما پایش می لنگد. یعنی ما کاری کردیم که مردم دنیا، از ما پیروی نکردند و همین موضوع حسابی ما را در خطر انداخت . با اینکه کمی باعث خجالت است، مجبورم موضوع را بشکافم. در چند سال اخیر ، ما مردم به دفعات در مدارس و دانشگاه ها تیراندازی راه انداختیم و هر چند نفری که دلمان خواست دوستان و هم شاگردی هایمان را کشتیم.

(البته هر دفعه دلیل خاص خودش را داشت) ولی موضوعی به این پُر سر و صدایی و پر اهمیتی مورد استقبال مردم دنیا قرار نگرفت. و هیچ کس از ما تقلید نکرد.

اول فکر کردیم شاید ما «پست مدرن» هستیم و آنها هنوز از «لاک مدرنیته» بیرون نیامده اند. البته این فکر چندان درست نبود و همچنان خطر دور سر لیدری ما پرپر می زد که یک باره متوجه یک نکته اساسی شدیم و اینکه به قول یکی از ملت های آسیایی ما متر نکرده پاره کرده بودیم. اصلاً و ابداً متوجه اندازه های طبیعی موضوع نبودیم. به هیچ وجه فکر نکرده بودیم در کشورهای کوچک، دانشگاه ها و مدارس هم کوچک هستند. جرأت و جسارت مردم هم کوچک تر از ماست. به راستی که ما متر نکرده پاره کرده بودیم. دست برقضا در یکی ازایالات دور افتاده ما که در هر ده کیلومتر مربع یک نفر و دو پنجم در آن زندگی می کنند؛ حادثه ی میمونی رخ داد. از این قرار که در یک مدرسه ی کهنه و قدیمی یک بچه ی خل با تفنگ پدرش تیراندازی راه می اندازد و دو سه نفری کشته می شوند.

همبن خبر سبب شد مردم دنیا متوجه پیام ناگفته ی ما بشوند.

خلاصه اهالی دنیا فهمیدند که می توانند به اندازه و قواره ی خودشان ازما پیروی کنند و هم دیگر را بکشند. باری یک جوان جسور و شجاع فنلاندی ؛ برای اولین بار پس از ما در مدرسه اش تیراندازی راه انداخت و فقط هشت نفر را کشت. اقدام به موقع و معقول این جوان سبب شد که شکر خدا لیدرشیپی ما در جهان از خطر نجات یافت! و دیگر این که پیام قلبی ما را به مردم دنیا رساند که حتماً لازم نیست در هر تیراندازی در مدرسه یا دانشگاه چهل نفر کشته شوند. حتی دو سه نفر هم کشته شوند هم سنت ما برقرار مانده و هم در این میان صنعت ما فراموش نشده و بالاتر از همه ی این ها اثرات مهم اقتصادی آن است که صدها تلویزیون آمریکایی صاحب «خبر فوق العاده» می شوند. که خودتان می دانید یعنی چه؟ً

No comments:

Post a Comment