Friday, June 11, 2010
اجرای قانون اساسی اسلامی یعنی : کشک
با وحی الهی، حاکمیت فقها ، امامت و رهبری مستمر
هرگز مردم ایران به خوشبختی و سعادت
نمی رسند
ماندگاری جمهوری اسلامی به چه قیمتی؟!
در سرزمین هایی چون سرزمین ما – که مردمانش به دلایلی فراوان، همچنان «دوره می کنند روز را و شب را» - آنچه این دایره ی جهنمی را نمی شکند و آدمی را از این بن بست تکرارنمی رهاند، تسلط حکومت هایی دیکتاتور، فقدان قوانینی امروزی، و نداشتن آموزش صحیح است.
آنها نه تنها همۀ نشانه های تاریخی و انسانی سرزمین مان را که درخدمت تفکرات دیکتاتورمآبانه شان نیست و نابود می کنند تا مردمان به گذشته نیندیشند و در اکنون درجا بزنند بلکه اکنونِ آفریده شده به دست آنان نیز جز تکرار بدبختی ها و رنج های دایم و توانفرسا چیزی برای مردمان به همراه ندارد.
نمونه ی روشن و اندوه زای تاریخ را ما هم اکنون در دوره ای کوتاه و سی و یک ساله در سرزمین مان شاهد بوده ایم.
طوفانی از اعماق جهل تاریخی برآمد همه ی آنچه را که طی صد سال رشته بودیم پنبه کرد، ما را، دوباره، به یک بزنگاه مهم تاریخی رساند. سال گذشته لحظه ای بود که با جنبشی غیرقابل انتظار شروع شد و طراوت آزادی خواهانه ای که در آن بوده پژمردگی استبدادی چندین ساله را از ذهن مان شست. اما این لحظه ی زیبای تاریخی، که می توانست در همه ی مظاهر خود نو و بدیع باشد، به زودی درخدمت کسانی درآمده که همچنان، آگاهانه یا ناآگانه، در خدمت تکرار رنج ها و بدبختی های ملت ما هستند و به ما وعده ی چیزهایی را می دهند که در طول سی و یک سال گذشته آن ها را چندین بار تجربه کرده ایم ؛ تجربه ای که تصاویر و گزارش ها و خبرهای سیاه آن مرتب در سرزمین ما از میان برداشته شده است ، به طوری که اکنون – جز معدودی انسان جستجوگر که با رسانه های جهانی در تماس هستند – بیشتر مردمان از آنچه که حتی در زمان خودشان بر کشورشان گذشته است، چیزی نمی دانند . «سپاه سایبری» حکومتی تاریک اندیش به طور لحظه ای همه چیز را نابود می کند و مردمانی گرفتار در تنگنای نان و کار روزانه ی خویش آنچنان دست و پای بسته اند که به فکر لحظه ای پیش شان هم نیستند. در عین حال شبه روشنفکران و سیاستمدارانی که با امکانات وسیع مالی و تبلیغاتی (در داخل و خارج از ایران) برای ماندگاری نظام جمهوری اسلامی تلاش می کنند،همچنان که در سی و یک سال گذشته، به مردم می گویند که «انقلاب اسلامی» ، انقلابی برای عدالت بود، برای رفع تبعیض، برای تقسیم عادلانه ثروت، برای دادگری، برای آزادی، برای دموکراسی و این مسئولین ناخلفند که نمی گذارند این خواسته ها اجرا شود».
همه ی مسئولین مملکتی (از آنها که اکنون بر مسند قدرت نشسته اند تا آن ها که ظاهراً به اپوزیسیون پیوسته اند) همۀ آنها سی و یک سال است که این کلمات را تکرار کرده اند، و هر چند سال یک بار – وقتی که درد و رنج مردم از بی عدالتی و تبعیض و خفقان به اوج می رسد – کسی از خودی هاشان سر برمی دارد و می گوید که: آنچه که بد و زشت است ربطی به انقلاب اسلامی آنها ندارد، بلکه آفریده ی مجریان قانون است.
ای مردم! بیایید و نگذارید که انقلاب اسلامی عدالت خواه و آزادی خواه و نجات دهنده ی ما از دست برود!؟
همه ی این مدعیان عدالت و آزادی خواهی مذهبی، که در این سال ها و هم اکنون حتی گفته اند و می گویند که «مجریان بد بوده و قوانین را اجرا نکرده اند» یک بار هم به ما نگفته اند که اگر نوبت آنها برسد با چه قانونی می خواهند عدالت و آزادی و دموکراسی و عدم تبعیض و حقوق بشر را در ایران به تحقق بخشند.
لطفاً فقط به این چند جمله ای روشن و گویا در ماده ی چهار قانون اساسی حکومت اسلامی، که هر شخصی با حداقل سواد خواندن و نوشتن هم آن را می فهمد، نگاه کنید:
« کلیه ی قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر از اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد، این اصل بر اطلاق یا عموم همه ی اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر برعهده ی فقهای شورای نگهبان است.»
و قبل از آن در ماده دو، این موازین اسلامی، که «نظام جمهوری اسلامی» بر پایه ی آن ریخته شده را، توضیح داده اند:
1- خدای یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او.
2- وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین.
3- معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا.
4- عدل خدا در خلقت و تشریع.
5- امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام.
6- کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا،که از راه اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین، به دست می آید...
به راستی کدام شخصیت عادل و انسان دوستی ، با هر نوع مذهب و مرام و عقیده ای ، و کدام قهرمان توانا و بزرگی درکل جهان، با تکیه بر چنین دستورالعملی، می تواند ضامن خوشبختی و آرامش و آسایش جامعه ای در قرن بیست و یکم باشد.
قرنی که بر تارکش حقوقی می درخشد که از کرامت واقعی و زمینی و بلاشرط انسان می گوید و به صراحت اعلام می دارد که «هیچ کسی نمی تواند در آن بردیگری برتری داشته باشد. چه از نظر نژادی ، جنسی و جنسیتی ، و چه از نظر نسبی و چه از نظر دین و عقیده و مرام خاصی».
آخر چگونه است که مردمان ما، به خاطر بی خبری از تجربیات خود ، هرچند سال یکبار، برای نجات از بدبختی و مصیبت جنگ و شکنجه و زندان و اعدام، دست به دامن کسی بزنند که با همین قانون برای ما آرامش و سعادت و خوشبختی بیاورد!
چگونه آنها که نام خود را روشنفکر می گذارند (چه مذهبی، چه سکولار) هنوز هم همچنین قانونی را مقابل خود و مردم گذاشته (و گیریم صادقانه) امید دارند که از دل آن دموکراسی و آزادی وحقوق بشر نه، حتی عدالت در سطح ابتدایی خود، بیرون آید؟ و یا امید دارند «دیپلمات مآبانه» از سر چنین قوانین خشک و سنگ سانی گذر کرده و به تغییر یا روشنی برسند؟ آیا نه اینکه آنها همچنان ما را به تکرار دوباره تاریخی سی و یک ساله – که لحظه ای حتی شادمانی و آرامش و خوشبختی نداشته – دعوت می کنند؟
همین پنهان ماندگی تجربه های سی و یک ساله است که این درس ساده و ابتدایی را از ما دریغ می دارد که اصلاً مهم نیست نفربعد از احمدی نژاد یا خامنه ای چه کسی باشد؛ آقای میرحسین موسوی باشد یا حجت الاسلام کروبی (این شیعیان اثنی عشری، با همه خوبی ها و حسن نیت هایشان) ، یا خانم شیرین عبادی با جایزه ی صلح نوبل و« امید به دموکراسی اسلامی» اش، یا آقای ایکس مسلمان اهل تسنن یا خانم ایگرگ زرتشتی، مسیحی و یهودی، و یا اصلاً فلان مرد یا زن لامذهب، مهم این است که در وضعیت فعلی هرکس که برصندلی ریاست جمهوری و ولایت فقیه بنشیند و بخواهد این قانون اساسی را – که پایه و اساسش بر تبعیض نهاده شده – پیش روی خود گذاشته و حتی کلام به کلام آن را هم درست وبدون کمترین کم و زیادی عمل کند در همین جایی خواهیم بود که تا کنون بوده ایم یعنی : کشک!
به راستی کدام از این آدمیان می تواند حتی مسکنی بر زخم های عمیق این سی و یک ساله ی مردمان ما در هر طیف و گروهی باشد؟ چه کسی از مدعیان و باورمندان حقوق بشر می تواند به این پرسش ساده پاسخ دهد که چگونه ممکن است با این قانون اساسی متکی بر «کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا، که از راه اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط و بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین» به دست می آید حتی دریچه ی کوچکی به جایگاه واقعی همان انسانی گشوده شود که در اعلامیه ی حقوق بشر قرار است تنها سازنده و مسئول زندگی و سرنوشت خویش باشد؟
من سخنم با آنهایی است که آرزوی یک زندگی سالم و آزاد را برای مردمان رنج دیده ی ایران دارند و نه آن گروه از اصلاح طلبان مذهبی و غیرمذهبی معتقد به ماندگاری حکومت اسلامی که در بستر راحت آزادی های غربی، لم داده اند. بچه هایشان به مدارس و دانشگاه های بی خطر و بی سانسور این سوی دنیا می روند و از قرن ها تجربه های آموزش بشری بهره می برند، و خودشان از این سالن سخنرانی به آن سالن می روند و بی ترس از پاسدار و «قوانینی با موازین اسلامی» هر چه می خواهند می پوشند وهرچه دل تنگشان می خواهد از آزادی و دموکراسی تا سکولاریسم و حقوق بشر می گویند و در انتها همه را به دموکراسی در اسلام رهنمون می شوند و برای مردمان تشنه ی آزادی و مشتاق یک زندگی طبیعی و سالم و امروزی نسخه های «اصلاح» می نویسند. و، در واقع، نمونه ای هم که از جهان آرزویی خود دارند، نهایتاً دوران حکومت آقای خاتمی است – دورانی که همه ی افتخارشان کوشش راستین در اجرایی کردن همین قانونی بود که ، بر اساس بند بند اعلامیه حقوق بشر ، سندی غیرقانونی و سراپا تبعیض است.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment