برای خالی نبودن عریضه
سردار پاسدار، نشکنی لوله لامپا ...؟
انگار که قرار است دیزی گوشت و دنبه را به گربه بسپارند که سردار پاسدار سرتیپ قاسمی فرمانده« قرارگاه خاتم الانبیاء» سپاه پاسداران قمپز در کرده که سپاه تحت امریه او به حاضرند به خلیج مکزیک بروند و لکه نفتی آنجا را مهار کنند! یعنی به همان راحتی که با سقوط صدام حسین به عراق ریختند و فوران انفجار های پرکشتار را در آن کشور براه انداختند.
راستی راستی دنیا را تماشا کن. می گفت: افاده ها طبق طبق / سگ ها به دورش وق و وق/.
پاسدار قراضه ای که بلد نیست هنوز فتیله چراغ لامپای خود را پایین بکشد متخصصان نفتی آمریکا و انگلیس را به اصطلاح تحقیرو به آنها سگ محلی کرده و گفته: این مایه شرمندگی است کسانی که خود را مهد تکنولوژی و ابرقدرت حوزه صنعت و اقتصاد جهان می دانند با گذشت دو ماه از تخریب سکوی تولید نفت، در منطقه خلیج مکزیک نمی توانند به این فاجعه بزرگ پایان بخشیده و لکه نفتی را مهار کنند!؟
سابق بر این می گفتند: «هرجا آشه، کچله فراشه»! و سردار پاسدار قرارگاه خاتم الانبیاء هم انگار که بوی کباب فتنه وبلوا به مشامش رسیده و خیال کرده که دری به تخته می خورد و خلیج مکزیک و مهار چاه نفت در حساس ترین منطقه جهان را دو دستی به این لات و لوت می سپارند در واقع نامبرده تعارف شابدوالعظیمی کرده و خواسته پزی بدهد و ادای سردار پاسدارهای دیگر را دربیاورد که اغلب ازاین غلط های زیادی مرتکب می شوند وگرنه بغل گوششان هنور که هنوزه دو ماه است در «نفت شهر» از چاه های نفت، آتش شعله ور است و هوای تمام آن منطقه و شهرهای آن را آلوده کرده ولی تاکنون وزارت نفت هیچ غلطی نتوانسته بکند و یا یک هفته بود که جنگل های «گیلانغرب» در آتش می سوخت و اگر پاسداران رژیم در قرارگاه خاتم الانبیاء چنین هنری و تخصصی (به غیر از سرکوب) در خود سراغ داشتند ، آنها را برای خاموش کردن چنان آتش هایی اعزام می کردند.
اما به فرض که رجز خوانی و ادعای صدتا یک غاز فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء هم راست راستکی باشد، باید پرسید «متخصصین نفتی» - آن هم تخصص در یک رشته منحصر به فردی مانند خاموش فوران نفت و یا آتش سوزی چاه نفت - در سپاه پاسداران چه می کنند؟
البته تصرف و تسخیر مقامات مملکتی ، غصب زمین های دولتی و ملک و املاک مردم، میدان چاه های نفتی در جنوب ایران را پشت قباله فرماندهان سپاه انداختن و یا ملاخور و مال خود کردن مخابرات ایران و احداث بندرگاه برای واردات غیرقانونی، هیچ تخصصی نمی خواهد ولی مهار فوران چاه نفتی دیگر زورکی و تهدید بردار نیست و فتوای مقام معظم رهبری نمی طلبد.
اما اگر هم به فرض هم قرارگاه سپاه متخصصین نفتی دارد باید در اختیار وزارت نفت باشد نه در یک قرارگاه مسلح سپاه پاسداران که کل هم باید ضمیمه و تحت فرمان ارتش باشد نه این که تحت عنوان لقب «پیامبر اسلام» و به اسم «قرارگاه خاتم الانبیاء» - که هنرشان پرواربندی تروریست و انجام عملیات تروریستی و جاسوسی و انفجار و فتنه در کشورهای همسایه (ودر صورت لزوم مشارکت و سرکوب مردم است) محض خنده ! و به اصطلاح برای رو کم کنی آمریکا و انگلیس ! بروند و فوران چاه نفت، خلیج مکزیک را مهار کنند.باید به سردار پاسدار قرارگاه خاتم الانبیاء سفارش کرد خر به بازار بسیار است / برحذر باش تا تنه نخوری/.
حضور مجلس انس ...
سوای مشکلاتی که در راه انتشاراین نشریه ای کشیده ایم که هم اکنون یک شماره آن در دستتان است یک حسن بزرگ انتشار هفته نامه «فردوسی امروز» این بوده که اکثر کسانی که آن را دیده و خوانده اند ناگهان در تونل زمان به دهه 1340 تهران و شهرهای ایران(حتی جلوترهم) برگشته اند،به سال های آخر دبیرستان و صحن دانشگاه های تهران و شهرستان ها . به روزگاران سپاهی دانش و سپاهی بهداشت در روستاها و ... ...
کافه های پرت و پلایی در همه خیابان های شهرهای کشورمان که چند نفری می نشستند و گپ می زدند و حالا فاکس ها و نامه ها و تلفن ها و دیدارها از دور و نزدیک ایالات آمریکا و اروپا حاوی خاطراتی از آن روزهاست. البته یادآوری از زندگی خودشان اغلب به حسرت و گاه به خوشی وبیشتر به گفتن: یادش به خیر روزگاری داشتیم!
چنین است که ابراز لطف این دوستان آشنا و ناشناس، بخصوص که اکثر در تعریف و تمجید این بنده و نشریه امان است را نه فقط به شدت خجالت زده امان می کند که مستأصل هم کرده است و درمانده که چگونه این همه احساسات را پاسخگو باشیم.
اما این شماره از مجله مان را تقدیم به دو دوستی می کنیم که راهی دراز را تا به امروز با هم پیموده ایم. با هم یا جداجدا و در همه حال با یک نیت: آزادی ای خجسته آزادی!:
با اسماعیل خویی و علیرضا میبدی
دو تنی که حضورشان در «مجله فردوسی» یکی اشان (اسماعیل خویی ) با چند و چون مسائل فلسفی بود و شعر خاص خود و دیگری (علیرضا میبدی) با مقالات و تفسیر های سیاسی ونوشته های نازک طبعی های لطیف خود.
در این شماره هر دو این یاران قدیم و ندیم مجله فردوسی در «هفته نامه فردوسی امروز» حضور دارند. پیداست که به قول عالیجناب حافظ: گوهر مخزن اسرار همان است که بود/ حقه مهر بدان نام و نشان است که بود/.
توقع این که تنهایمان نگذارند اگرچه همه امان دل نازک و عمر شکسته و کم حوصله ایم. شاید بیشتر خود را می گویم: نیست امید صلاحی زفساد حافظا/ چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنیم /.
«حجم» اسلامی زیر حجاب اسلامی!
رژیم به بهانه «عفاف و حجاب» در واقع دچار سرگیجه «تن زن» است. البته خودشان خیلی بی شیله پیله تراز آن نام می برند ولی معاون وزارت علومشان می خواهد خیلی «علمی» سخن بگوید از آن به عنوان «حجم» یاد می کند و در دستورات جلوگیری از بدحجابی گفته است : دختران دانشجو باید مانتویی بپوشند که حجم بدنشان را نشان ندهد.
دست بر قضا تظاهراتی داشته اند بسیجی های زن و مرد و دختر و پسردر مقابل مجلس اسلامی و به وقت ظهر در پیاده رو های خیابان صف بسته اند وجهت اجرای وظیفه دینی ایستاده اند، دولا و راست شده اند . (عکس آن در همین شماره هست) پیداست که نماز یک مراسم نمایشی است. یک آخوند پیشنماز ایستاده ، دو نفر یک پارچه که (حائل میان زن و مرد نمازخوان باشد دستشان گرفته اند ) و زنان هم به دفعات در ملاء عام به رکوع و سجود رفته اند. صد البته این نوع «حجم» آنان هیچ ربطی به «بدحجابی» ندارد ولی لااقل نشان می دهدحتی «حجاب اسلامی » هم مانع ظهور و بروز این گونه «حجم»ها نیست . گرچه در این نوع «حجم» در حال انجام فریضه الهی، علاوه بر برجستگی های تن ، بعضی خط و شکاف های پنهان را هم در خیالات آدمی زنده می کند و جالب این که چند نفری از آنها انگار در «حجم» زیر چادر ، البسه خیلی اندکی پوشیده اند تا از شر گرما خلاص شوند. ما را بگو که: عالم بی خبری، عجب طرفی بهشتی بوده است / صد و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم/.
شناسایی عامل انقلاب و دوزنده شنل «ولایت فقیه»!
چند سال بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی روزی اهالی یکی از ادارات که بر اثر انقلاب پاداش و اضافه کار و مزایا و امکانات رفاهی خود را در جاری شدن سیل انقلاب از دست داده بودند ، مثل هر روز دمغ و دلخور دست و دلشان به کار نمی رفت و «ارباب رجوع» را هم به کمک امداد غیبی به این سو و آن سو و این طبقه و آن طبقه پرت و پلا می کردند و دنبال نخود سیاه! تا بالاخره یکی از آنها وسط سالن کارکنان اداری ایستاد و فریاد زد: ما انقلاب نکردیم که شما ما را تحویل نگیرید ...!
یکهو گوش کارمندان تیز شد و هم چنین ارباب رجوع! انگار همه با یک صدا پرسیدند: پس تو بودی انقلاب کردی؟ و یکهو ریختند سر طرف مربوطه و حسابی از خجالتش درآمدند و مشعوف از پیدا کردن «عامل انقلاب» نامبرده را له و لورده از اداره بیرون انداختند .
چند روز پیش وقتی بیانیه سه دختر و یک پسر آیت الله منتظری را خواندم یکهو یاد این لطیفه ای افتادم که دوسه سال بعد از انقلاب در بحبوحه اقتدار انقلابی! از مردم شنیده بودم. که دنبال «انقلاب راه اندازها» بودند!
فرزندان آقای منتظری نوشته اند که پدرشان در طراحی انقلاب، پیروزی انقلاب و بوجود آوردن و جا انداختن رژیم جمهوری اسلامی نقش مؤثری داشته. دوخت و دوز ردای «ولایت فقیه» از جمله هنرنمایی های نامبرده بوده که حضرت امام وبیشتر «رهبر معظم» از آن به طور «شنل ناپلئونی» استفاده می کنند!
نکته دیگر این بیانیه این که نوشته اند اکثر این گرگ گرازها و مسولین عذاب و زجر مردم (علما، حجت الاسلام ها و آیت الله های فعلاً موجود) شاگردان آقای منتظری بوده اند. فقیه عالیقدر سابق بود که عنوان «رهبر مستضعفان جهان» را لقمه کرد و توی دهان خمینی گذاشت. سرود ولایت فقیه را یاد مست قدرتی مثل امام داد و شمشیر «عدل اسلامی» !! توی دست «زنگی مستی» چون روح الله خمینی گذاشت تا در مملکت و منطقه سیل خون جاری کند.
آیا مکافات منتظری با همه این اعمال شریرانه ای (که وی در آخر عمری از آن پشیمان شده بود ) در همین حد کافی بود که پیش از وفاتش یک مشت اراذل و اوباش آن همه آبروریزی به سرش بیاورند و در خانه محبوسش کنند و پس از وفات به خانه او بریزند دست به تخریب بزنند و گاو صندوق او را بگشایند و ثروت او که می گویند مستمری (پول طلاب) را از توی آن بیرون بیاورند و دفتر و حسینه او را مهر و موم کنند؟!
یادش بخیرشاعران قدیم را که برایش این روزها پیش بینی کرده بودند و شاید برای دگرانی که هنوز هستند و سروده بود:
از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن / نسیمی دفتر ایام برهم می خورد/.
اسماعیل خویی
بزن بر گردن واپس گرایی!
به کار بس خطیر سردبیری،
دلیری، پهلوانی بی نظیری.
هنوز آن جان جویان ات جوان است،
اگرچه، همچو من، تو نیز پیری.
گرامی پهلوان هفته نامه!
تویی هم تیز بین، هم تیز شامه.
بزن بر گردن واپسگرایی:
که در دست تو شمشیر است خامه
بیست وهفتم خرداد ماه 1389
«بیدرکجای » لندن
No comments:
Post a Comment